شعر

این بچه که بچه ی بهائی ست

 شعری طنز در باره ی اتهاماتی که منجر به اخراج و آزار دانش آموز بهائی میشود.

با سپاس از هادی خرسندی :

این بچه که بچه ی بهائی ست

این بچه که بچه ی بهائی ست
در مدرسه چهارِ ابتدائی است
امسال معلم کلاس اش
یک مردک ریشو و عبائی ست
گفته ست که: این حرام لقمه،

تفديم به همه سايتها و بلاگهائی که دائماً فيلتر ميشوند

چشمه سار گوارا
من زلال چشمه سارم
آب شیرین و گوارا
از دل جان دماوند، آن سپیده سر ، سرافراز
از دل کوه های اورنگ، از جبالِ سبز البرز
سخره سخره، خانه خانه

مدرسه عشق

مدرسه عشق

در مجالي که برايم باقيست- باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم- که در آن همواره اول صبح

به زباني ساده مهر تدريس کنند- و بگويند خدا

خالق زيبايي و سراينده ي عشق- آفريننده ماست

مهربانيست که ما را به نکويي

دانايي- زيبايي- و به خود مي خواند

شعری بر خرابه سرزمین پدری! به یاد ایول

شعری بر خرابه سرزمین پدری! به یاد ایول

(شعر از ناتولی درخشان)

ای خانه های خوب ای سنگ ها و چوب ای خشت های خام ای پرکشیده بام ویرانه ای ولی آباد من سلام!

ای خانه چون شدی؟ کی سرنگون شدی؟ دورت بگردم، آه ! غرقاب خون شدی

باز کن پنجره ها را و بهار را باور کن

باز کن پنجره ها را که نسیم

روز میلاد عقاقی ها را

جشن میگیرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده ست

همه چلچله ها برگشتند

و طراوت را فریاد زدند

کوچه یکباره آواز شده ست

و درخت گیلاس