تونجسی!

تو نجسی،  از مدرسه تا درسها و از خاطره تا فتوی، بهائیان ایران با کلمه ی تنفر انگیز نجاست نه تنها آشنا هستند بلکه هر کدام از آنان بدون استثناء از این واژه داستانیا حکایتی دارند. تو نجسی، حدّ اقلّ کلمه ی محبتّ آمیزی بود که همنوعان با وفای مسلمان به بهائیان میگفتند. من هرگز از آنان گله ندارم حتی اگر بگویم با این ناسزا بزرگ شده ام و به آن خو گرفته ام و آن را دوست می دارم بیراه نگفته ام.
بسیاری از آنان که با بهائیان بد رفتاری می کردند بعد ها خود بهائی شدند، ناسزای آنان از روی بد طینتی و بد ذاتی نبود، بلکه از عشقی ناشی می شد که به حق و حقیقت داشتند، از روی اعتمادی بود که به اعتقاد قلبی خود داشتند و تکرار آن را بمنزله یک تبرای دینی از آنچه غیر حق است می پنداشتند. آنان قلب صافی داشتند و در راه دیانتشان به تحقیق و جستجو درآمدند و به سرّ آیه مبارکۀ قرآن «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»1 یعنی: وکسانیکه برای یافتن راه ما تلاش میکنند ما هم حتماً راهمان را به آنان نشان میدهیم، فائز شدند و در ورای پرده های اوهام و کلمات ناروای نجاست و تنفر، بهائیان را دوستان راستین خود یافتند و حرفهای آنان را باور داشتند و به ظهور جدید ایمان آوردند و در این راه تا پای جان ایستادند، به طوری که تمام شهیدان دیانت بابی و بهائی همه و همه از همین مسلمانان پاک نهاد بودند. وقتی که سجده میکردند و سبحان ربی الاعلی میگفتند محبوب مرا صدا می کردند یعنی حضرت ربّ اعلی که از القاب حضرت باب است. و وقتی که سبحان ربی العظیم میگفتند موعود مرا ستایش میکردند یعنی حضرت بهاءالله، که از القاب ایشان اسم اعظم 2  است. من چگونه میتوانم این همه عشق را که اجداد همین هموطنانم به دین امروزین من ورزیده اند و جان خود را بر سر آن نهادند به اخمی و یا زخمی و یا به دشنامی و کلمه نجاستی فراموش کنم و زبان به گله بگشایم و یا روی در هم کشم؟ حاشا و کلّا. 
 
اگر این گناه است من بقربان این گناه و بقولی: روحی لعصیان عاصیک الفداء. این همه از هموطنانم که روزگاری مسلمان بودند اکنون بهائی اند و البته با ایمان به ظهور جدید از ایمان آنان به اسلام هرگز کم نشده، بلکه تکمیل و تمام شده است. و بر تر از همه، از این امتحان بزرگ الهی و این سلوک عاشقانه سر بلند بیرون آمدند و جان خود را در راه اعتقاد خود بدست ستمگرانی غافل از روح عشق، از دست دادند. من به آنان عشق می ورزم و آنان را تا ابدیت دوست میدارم. آنان قهرمانان تحری حقیقت در عصر خود بودند و پرده های اوهام دوران خود را دریدند و به سخنان گمراه کننده در اطراف خود اعتنا نکردند و هیچ چیزی آنان را از مجاهدت برای وصول به حق و حقیقت از تلاش باز نداشت. آنان برای نیل به مقصود در اصول دین از کسی تقلید نکردند. در جستجوی توحید و نبوت و مفهوم عدل و امامت تلاشی صادقانه کردند. آنان یافتند و شتافتند و جان و هستی خویش را قهرمانانه باختند.
 حالا دوست من یار من هموطن  تو بگو چرا من و آن اجداد مشترکمان را نجس خوانده و میخوانند؟ تو بگو ! چرا به ما میگویند نجس؟ آیا  تو عزیز من، جوابش را میدانی؟ آیا کسانیکه به خود اجازه میدهند که این فتوی را صادر کنند میدانند کفر و ایمان در حوزه توحید و نبوت است؟ آیا میدانند که تقلید در توحید و نبوت جایز نیست؟ آیا در حیطه اختیار کسی هست که بر این اساس دیگری را نجس بداند؟ در قرآن کریم آمده که مشرکان نجس هستند بر سر تفسیر این آیه اختلاف نظر هست برخی مشرکان را پیروان ادیان قبل میدانند برخی اهل کتاب را نجس نمیدانند برخی این نجاست را به پلیدی روح کسانی نسبت میدهند که برای بشریت عناصر مناسبی نیستند و برخی از این واژه استفاده ی سیاسی میکنند و مخالفان خود را نجس میدانند. حتی فرقه های مختلف دیانت اسلام یکدیگر را کافر و نجس و مشرک می خوانند! اگر این آیه در قرآن کریم آمده  منظور حفظ ایمان مؤمنین اولیه از هجوم سپاه جهل و گمراهی بوده و هنوز جامعه نو پای اسلام احتیاج به مراقبت داشته است اما امروز که بیش از یک میلیاردوسیصد میلیون نفر مسلمان در جهان وجود دارد نباید با شتابزدگی به تفسیر این آیه پرداخت. متأسفانه امروز قدری داستان بر عکس شده و در اثر کج فهمی ها و تند رویهای بعضی از علما، مردم سعی میکنند که خود را از دست مسلمانانیکه اینگونه فکر میکنند در امان نگه دارند. امروز دیگر نباید به این سادگی کسی را نجس شمرد. تشخیص آنکه نجس است بسیار دشوار است و منافع مؤمنین ممکن است بخاطر یک کلمه نا روا به خطر بیافتد. برخی بلاد کفر را به ممالک غیر مسلمان تعبیر میکنند و آنان را نجس می پندارند امّا از طرفی فرزندان و خانواده خود را به آن ممالک نجس می فرستند تا درس بخوانند و ترقی کنند و بعضاً همانجا می مانند و با یکی از آن کفار نجس ازدواج میکنند و البته در این سوی روحانیون در خطابه ها و سخنرانیها از قطع روابط با این ممالک می گویند و از طرفی با مشکل هجرت خانواده خود در کشور های پیشرفته ی کافر و نجس مواجه هستند. لذا با احتیاط میگویند اهل کتاب نجس محسوب نمی شوند و خلاصه از این واژه تا جائی که ممکن است با زبر دستی استفاده میکنند تا در خطر اتهام  ضد و نقیض گوئی قرار نگیرند.برخی از همین مسلمین برای ورود به همان ممالک کافر و نجس، سالها در انتظار می مانند و از همه چیز میگذرند تا به آن ممالک برسند، زندگی در آنجا برایشان یک رؤیاست و با دل و جان حاضرند مملکت اسلامی خود را رها کرده و به کشورهای مشرکین و کفار پناهنده شوند.
راستی از این ممالک کافر نجس که معلوم نیست هستند یا نیستند که بگذریم، با این همه وسایلی که کفار نجس میسازند از گوشی موبایل گرفته تا یخچال و کامپیوتر و قطعات آن خلاصه از کلیّات تا جزئیات وسایل زندگی مدرن که تا مغز جوهرشان، ساخته دستان کفار و آلوده و نجس است چه میکنند ؟  بله صدایش را هم در نمی آورند چون در جائی که منفعت  و راحتی هست  نجاست مهمّ نیست، فقط مشکل این که اگر کسی در اختیار روح و نفس خویش و تفکرات شخصی خود، آزادگی داشته باشد و مقلّد آنان نباشد در خطر بر چسبها و آسیبهای این واژه و انواع محرومیتهای حقوقی و اجتماعی  و پیامد های وحشتناک آن قرار می گیرد.
امّا حق مطلب چیست؟
آیا در اصول دین توحید و نبوت و معاد، تقلید جایز است؟ البته که خیر! پس چه کسی میتواند به عنوان فتوی به خود اجازه دهد در حریم کفر و ایمان کسی وارد شود که به توحید و نبوت مربوط است و تقلید از آن جایز نیست؟ یعنی قرار نیست مردم آن را از مراجع و یا سایر مطلعین بپذیرند و یا از آن تقلید کنند. اگر تشخیص مشرک در ادیان قبل از اسلام معنائی داشته باشد برای ظهور امام زمان و آمدن دوباره حضرت مسیح و کسانیکه به آنان میگروند قضیه به این سادگی نخواهد بود زیرا این امر وابستگی کامل به نبوت و امامت دارد که از اصول دین است و تقلید در آن جایز نیست.آن وقت چه کسانی به او ایمان می آورند؟ چه کسانی ایمان نمی آورند؟بدیهیست مؤمنان به مهدی موعود مورد بی مهری کسانی خواهند بود که ظهور آن حضرت را با معیارهائی که خود فهمیدند انکار میکنند!
حضرت رسول اکرم (ص) بخوبی واقف بودند که در آینده مومنین به ظهور جدید در تحت آزار و شکنجه قرار خواهند گرفت لذا اجازه تقلید را در این موضوع قلبی گرفتند و به هیچ کس اختیار و اجازه ندادند که در انتخاب توحید و نبوت و معاد و علاوه بر آنها در مذهب تشیع، عدل و امامت را از مراجع تقلید اخذ کنند و یا اطاعت نمایند این امر کاملا خصوصی است و بهائیان را که به خداوند یکتا و رسالت  حقانیت حضرت رسول و معاد روحانی  و کتاب قرآن اعتقاد دارند را نمی توان کافر و یا مشرک و یا نجس شمرد زیرا فتوی، در این حوزه به اصول دین مرتبط است و تقلید در اصول دین جایز نیست و نباید هیچ کسی بخود اجازه دهد در این خصوص فتوائی صادر کند زیرا این فتوی از اساس از اعتبار ساقط است. وآیۀ مبارکۀ «لا اکراه فی الدین»4 یعنی در دین اجباری نیست هم تأییدی بر این انتخاب غیر تقلیدی است.
علمای هر یک از ادیان که خود را متخصص فهم کتابهای آسمانی خود میدانند باید متوجه این مسئله مهم باشند که فهمیدن با خواندن و اطلاعات زیاد داشتن دو مطلب متفاوت است پدیده فهم به پاکی قلب مرتبط است و خواندن یک علاقه است که ممکن است با انگیزه های مختلف و نه به نیت کشف حقیقت صورت بگیرد این است که همیشه اکثر دشمنان ادیان جدید در تاریخ کسانی بوده اند که یا از علما بوده اند و یا از مطلعین.   
حضرت رسول اکرم چه خوب پیش بینی فرمودند که در آینده ممکن است انسانهای پاک و شرافتمند و صالح، مفسد و فاسق نامیده شوند برای همین فرمودند که اگر کسی حتی فاسق هم بود و برای شما خبری آورد شما به تحقیق بپردازید، و نفر مودند که او را نجس خطاب کنید و دوری کنید ملاحظه کنید که چه زیبا فرمود ه اند:« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن جَاءَكمْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمَا بجَهَلَةٍ فَتُصبِحُوا عَلي مَا فَعَلْتُمْ نَدِمِينَ‏ »5یعنی:هان اي كساني كه ايمان آورده‏ايد اگر فاسقي خبري برايتان آورد تحقيق كنيد تا مبادا ندانسته به قومي بي گناه حمله كنيد و بعدا كه اطلاع يافتيد از كرده خود نادم شويد.
و نیز میتوانیم بگوئیم حضرت رسول اکرم بخوبی پیش بینی فرموده اند که مؤمنین به موعود اسلام که قطعیاً به حضرت رسول اکرم و قرآن مجید اعتقاد دارند ممکن است در آینده مورد بی مهری قرار بگیرند و به آنان بگویند که شما کافرید و مؤمن نیستید. بنا بر این، برای جلوگیری از آسیب ها،  شرط ایمان و دوستی را ذکر «سلام» تعیین فرموده اند و مسلمین را تذکر داده اند که اگر آنان سلام کردند به آنان سخت نگیرند و در باره اعتقاد و خبر آنان به تحقیق بپردازند. ملاحظه فرمائید چه شیوا و گویا فرموده اند:
«ياايها الذين امنوا اذا ضربتم فى سبيل اللّه فتبينوا و لا تقولوا لمن القى اليكم السلام لست مومنا تبتغون عرض الحيوه الدنيا فعند اللّه مغانم كثيرة كذلك كنتم من قبل فمن اللّه عليكم فتبينوا ان اللّه كان بما تعملون خبيرا» 6
یعنی: اى كسانى كه ايمان آورديد چون در راه خدا سفر مى كنيد و به افراد ناشناس بر مى خوريد درباره آنان تحقيق كنيد - و به كسى كه سلام به شما مى كند نگوئيد مومن نيستى - تا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانيد و بدانيد كه نزد خدا غنيمت هاى بسيار هست ، خود شما نيز قبل از اين ، چنين بوديد و خدا (با نعمت ايمان ) بر شما منت نهاد، پس به تحقيق بپردازيد كه خدا به آنچه مى كنيد با خبر است.
 غیر از گروهی که از روی عشق و ایمان به دیانتشان ممکن است با بهائیان مخالفتی کنند که به محض شنیدن پاسخ های روشن از جانب بهائیان نظرشان را تعدیل و یا اصلاح میفرمایند. گروه دیگری نیز وجود دارند، که صاحبان قدرت و کسانیکه به هر دلیلی بآن متصل هستند، می باشند، که با وجود چنین هدایتهای روشن و صریح قرآن مبین، هنوز بر خلاف آن عمل میکنند. این افراد که اقلیّتی ناچیز را از مردم شریف ایران تشکیل می دهند وقتی از بهائیان در باره ظهور جدید خبری می شنوند نه تنها به تحقیق نمی پردازند! بلکه به بهائیان بد میگویند تهمت میزنند! و مردم را از رفت و آمد با بهائیان منع میکنند! و در آخر هم حق پاسخ گوئی را از آنان می گیرند! نه در رادیو نه در تلویزیون نه در جراید، در هیچ جائی، برای دفاع از این همه تهمت و افترا به بهائیان هیچ امکانی را فراهم نمیکنند! بعد هم با تهدید و ارعاب به بهائیان میگویند شما در باره اعتقادتان با هیچ کس حق ندارید حرف بزنید! اینجا دیگر موضوع حرف زدن نیست! موضوع دفاع از هویت فردیست. اینجا دفاع ازاعتبار فرهنگی یک جامعۀ تازه و یک دین جدید است و نه تنها ما، بلکه هر انسان آزاده و هر ایرانی پاک نهادی وقتی مورد حمله فرهنگی و تهمت و افترای غیر منصفانه قرار می گیرد، همه ما وظیفه داریم به دفاع برخیزیم. در اینجا دفع تهمت و رفع شبهت از وظایف وجدانی همه ماست. دفاع از اتهامات، حق مسلّم هر انسان است که باید در قوانین یک کشور از آن حمایت شود و فضای اجتماعی برای آن باز بماند. بنا بر این اصل مسلّم، نمی توان به دیگران تهمت زد و نمی توان حق پاسخ گوئی را گرفت.در چنین شرایطی البته همه ی ما ناچاریم از  حیثیت خود دفاع کنیم. مطالعه مقاله جناب اکبر گنجی در این خصوص مناسب و روشنگر است.7
در دین بهائی، ما از چنین بلای خانمان سوزی که در این عصر کسی را نجس بدانیم و یا تهمت بزنیم آزاد شده ایم حضرت بهاءالله حکم نجاست را بکلّی از دیانت حذف فرمودند و ما را از این احساس آزار دهنده نجات دادند. من امروز با کمال شادمانی میتوانم به همه مردم دنیا عشق بورزم و آنان را در آغوش بگیرم بی آنکه در دل و جان اکراهی داشته باشم و یا احساس بدی بخود راه بدهم. بحث کفر و ایمان و مثالهائی که در باره ی آنها می زنند در فرهنگ همه ادیان بوده است، امّا نکته ممتاز و مهمّ این است که در دیانت بهائی حکم نجاست ملل دیگر برداشته شده و علاوه بر آن، به هیچ کس حقی داده نشده که به دیگری اهانتی کند و یا تهمت و افترائی بزند و او را کافر و یا نجس و یا مشرک خطاب کند. در دیانت بهائی، هیچ کس حق ندارد کسی را لعنت کند و یا طعنه بزند و اجازه ندارد به کسی بد بگوید و یا در باره کسی بد اندیشی کند:
حضرت بهاءاالله در وصیت نامه خود بنام کتاب عهدی می فرمایند: براستی میگویم لسان از برای ذکر خیر است او را بگفتار زشت میالائید.عفاالله عما سلف( خداوند گذشتگان را بخشید) از بعد باید کل بما ینبغی تکلم نمایند.( از این به بعد باید همه بآنچه که شایسته است سخن بگویند) از لعن و طعن و ما یتکدر به الانسان اجتناب نمایند.(از لعنت کردن و طعنه زدن و آنچه که باعث کدورت انسان است دوری کنند)8
در آغوش تعالیم حضرت بهاءاالله شادمان باشید
ورقا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مآخذ:
1)   سوره مبارکه عنکبوت آیه 69  :« و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين» یعنی: و كسانى كه در اقامه دين ما مجاهده مى كنند ما به سوى راه هاى خود هدايتشان مى كنيم و خدا همواره با نيكوكاران است.
2)   اين مظهر كلّی الهی و مطّلع انوار سبحانی که در چنين موقع خطير حامل چنين پيام عظيم و جليل گرديد ذات اقدسی است که نسلهای آيندهء بشر همان نحو که اکنون جمّ غفيری از پيروان حضرتش بدان مقرّ و معترفند او را بالقاب و نعوت فخيمهء قاضی القضاة، شارع اعظم و منجی امم، محرّک عالم، متّحد کنندهء ابناء بشر و موجد الف سنهء منتظر، مؤسّس کور جديد، رافع بنيان صلح اعظم، منشأ عدل اتمّ اقوم، منادی وحدت انسان و بانی نظم جهان آرای الهی و مبدع و مبشّر مدنيّت سرمديّ الآثار يزدانی تجليل و تکريم خواهند نمود.ظهور مبارک نزد ابناء كليم ظهور "پدر سرمدی" و ربّ الجنود" است که"با هزاران هزار مقدّسين" ظاهر گشته و نزد ملّت روح مجیء ثانی مسيح در"جلال اب سماوی" و در نظر شيعهء اسلام "رجعت حسينی" و به اصطلاح اهل سنّت و جماعت نزول "روح الله" و به اعتقاد زرتشتيان ظهور شاه بهرام موعود و نزد هندوها رجوع کريشنا و نزد بودائيها بودای پنجم محسوب ميشود. نام مبارک ترکيبی از اسم حضرت سيّد الشّهداء (حسين) بزرگترين امام از ائمّهء هدی و درخشنده ترين "کوکب" از "اكليل" مذکور در مکاشفات يوحنّا و نام امير مؤمنان حضرت علی عليه السّلام يکی از دو "شاهد" مذکور در همان سفر جليل است. حضرتش در کتاب بيان فارسی به لقب مقدّس "بهاء الله" که بمعنی جلال و روشنی و مجد الهی است مذکور و موصوف و همچنين به القاب عظيمهء ربّ الارباب، اسم اعظم، جمال قدم، قلم اعلی، اسم مکنون، کنز مخزون، من يظهره الله، نيّر اعظم، افق اعلی، بحر اعظم، سماء عليا، اصل قديم، قيّوم الارض والسّماء، نيّر آفاق، نبأ عظيم، مكلّم طور، ممتحن الحقائق، مظلوم العالم و مقصود الامم، ربّ الميثاق و سدرة المنتهی ملقّب ومنعوت ميباشد.(حضرت ولی امرالله :كتاب قرن بديع جلد دوم ص ٢٠۸)
 
3)   سوره مبارکه توبه آیه6 :«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْهَـذَا»  برای اطلاعات بیشتر به آدرس های ذیل مراجعه فرمائید:
 
4)    سوره مبارکه بقره آیه 256 : « لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ »
           شان نزول آیه :
مردى از اهل مدينه به نام" ابو حصين" دو پسر داشت؛ برخى از بازرگانانى كه به مدينه كالا وارد مى‏كردند، هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به عقيده و آيين مسيح دعوت كردند، آنان هم سخت تحت تاثير قرار گرفته و به اين كيش وارد شدند و هنگام مراجعت نيز به اتفاق بازرگانان به شام رهسپار گرديدند. "ابو حصين" از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر (صلي الله عليه و آله) اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال كرد: آيا مى‏تواند آنان را با اجبار به مذهب خويش باز گرداند؟ آيه 256 نازل گرديد و اين حقيقت را بيان داشت كه: "در گرايش به مذهب اجبار و اكراهى نيست". در تفسير" المنار" نقل شده كه ابو حصين خواست دو فرزند خود را با اجبار به اسلام باز گرداند، آنان به عنوان شكايت نزد پيغمبر آمدند. "ابو حصين" به پيامبر عرض كرد: من چگونه به خود اجازه دهم كه فرزندانم وارد آتش گردند و من ناظر آن‏ باشم؟ آيه 256 به همين منظور نازل شد.
به نقل از:http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=18395&AyeID=263
5)      سوره مبارکه حجرات آیه ی 6
6)      سوره مبارکه نساء آیه 94
8)     ادعیه حضرت معبود صفحه 394 چاپ جدید  
انتهی