میسن ریمی و کسانی که او را دنبال کردند -4

میسن ریمی و کسانی که او را دنبال کردند -4 تفرقه در بین پیروان میسن ریمی "محفل روحانی ملّی... تحت اشراف ولایت امر" در ایالات متّحدۀ امریکا گروهی که بر مبنای نقض میسن ریمی خود را به نام "بهائیان تحت لوای ولایت امر" نامیده بودند، طیّ سال‌های 1961 و 1962 در نیومکزیکو (New Mexico) دور هم جمع شدند و در آپریل 1963 آنچه را که آنان "محفل روحانی ملّی ایالات متّحده تحت لوای ولایت امر موروثی" خوانده بودند، تأسیس نمودند. در همین ماه تشکیلات مشابهی به وسیلۀ گروهی در پاکستان به وجود آمد امّا به سرعت از هم پاشیده شد. گروه نیومکزیکو در مارچ 1964 خود را به‌ ثبت رساند و با این ادّعا که صاحب قانونی ملک مشرق‌الاذکار ویلمت ((Wilmette و نماینده و سخن‌گوی رسمی دیانت بهائی در ایالات متّحدۀ امریکا می‌باشد علیه محفل روحانی ملّی بهائیان ایالات متّحدۀ امریکا اقامۀ دعوی نمود. محفل واقعی و مشروعِ روحانی ملّی بهائیان ایالات متّحده بر اساس تخلّف در بارۀ علامت تجاریِ "محفل روحانی ملّی" علیه این گروه اقدام به اقامۀ دعوی متقابل کرد و چندی بعد موفّق شد قرار ممنوعیّت این گروه از استفاده از اصطلاحات معمول بهائی را بدست بیاورد، قراری که در صورت عدم رعایت آن، این گروه، بر طبق قانون کشوری محکوم به تجاوز به حقوق محفل روحانی ملّی می‌گردید. در حالی که گروه نیومکزیکو برای محاکمۀ دوم آماده می‌‌شد میسن ریمی ناگهان به آنها دستور داد که جریان محاکمه را "بدون توجّه به عواقب آن" متوقّف سازند. اندکی بعد ریمی دستور "انحلال محفل ملّی" گروه سانتافه ‌(Santa Fe) را صادر کرد. "دومین شورای بین‌المللی بهائی" ریمی در سال 1964 میسن ریمی به زعم خویش "دومین شورای بین‌المللی بهائی" را تأسیس نمود و یک نفر امریکایی ساکن فرانسه به نام جوئل مارانجلا (Joel Marangella) را که از نخستین طرفداران وی بود و در 3 آگست 1960 به وسیلۀ حضرات ایادی امر الله از جامعۀ بهائی طرد شده بود، به ریاست آن منصوب کرد. از آنجا که میسن ریمی کوشیده بود ادّعای ولایت امر خویش را بر اساس موقعیّت خود به عنوان رئیس شورای بین‌المللی بهائی که توسّط حضرت ولیّ‌امرالله تأسیس شده بود پایه‌گذاری کند، حالا انتصاب مارانجلا به این سمت عملاً به او [مارانجلا] موقعیّت برجسته‌ای در میان پیروان ریمی تفویض می‌کرد. بروز اختلافات جدّی در میان این دسته از ناقضین از آنجا مشاهده می‌شود که در 18 اکتبر 1966 میسن ریمی به طور ناگهان این "شورا" را منحلّ کرد و به مارانجلا که ریاست آن را به عهده داشت دستور داد که "کلّیّۀ سوابق مربوط به شورا را که دیگر وجود ندارد به من باز گردان". تأثیر ظاهری این اقدام که مارانجلا را از نقش رهبری محروم کرده بود به جای اینکه تخفیفی در اختلاف عقیده میان گروه ایجاد نماید باعث تشدید آن گردید. در 29 ژانویه 1967 ریمی حتّی اعتراض نمود که "بعضی از دوستان گزارش‌هایی آغاز کرده‌اند که ولیّ‌ امر حواس خود را از دست داده‌است و شخص دیگری او را کنترل می‌کند..." انتصاب دونالد هاروی (Donald Harvey) در 15 می 196٧، ریمی رسماً دونالد هاروی، یکی از پیروانش را به جانشینی خود پس از مرگ به عنوان "سوّمین ولیّ امر" منسوب کرد. هاروی، یک بهائی امریکایی، که او نیز در زمان برگشت ریمی از امر ساکن فرانسه بود، جزء اوّلین دستۀ ناقضین قرار داشت. ریمی در طول سال بعد، 5 نفر از یک "24 مرشد" مورد نظر را که با همکاری هاروی "امر بهاءالله را اداره خواهند کرد" منصوب کرد. امّا متعاقباً ریمی هیئت مرشدین را مانند تشکیلات قبلی منحلّ نمود، بدون اینکه انتصاباتی را که وعده داده بود عملی سازد. هاروی که در سمت جانشینی ریمی باقی ماند، نه قبل و نه بعد از مرگ ریمی هیچ گونه اقدامی برای اعمال قدرتی که به او مفوّض شده بود به عمل نیاورد. وی در سال 1991 فوت نمود و نوشتجات متعدّدش منکر هرگونه علاقۀ او نسبت به تشکیلات بوده و مبیّن این بود که او مذهب را یک مسألۀ کاملاً شخصی می‌داند. یکی از همدستان هاروی به نام ژاک سوقومونیان مدرکی را که ظاهراً در تاریخ 17 نوامبر 1984 به امضای هاروی رسیده بود و شامل این عبارت بود که "(من) آقای ژاک سوقومونیان را...به جانشینی خود به عنوان "چهارمین ولیّ امرجهانی حضرت بهاءالله" انتخاب و منصوب می‌نمایم" ارائه داد. سوقومونیان یکی از اعضای گروه اصلی طرفداران ریمی در سال 1960 بود که در آن زمان به همراه سایرین از جامعۀ امر منفصل گردید، وی در جلب پیروان هیچگونه توفیقی حاصل نکرده است. ادّعای جوئل مارانجلا (Joel Marangella) مارانجلا در 12 نوامبر 1969 ناگهان اعلام کرد که او، نه هاروی، باید جانشین برحقّ ریمی محسوب ‌شود. طبق ادّعای مارانجلا، ریمی چندین سال قبل یعنی در دسامبر 1961 نامه‌ای مهر شده برای او فرستاده و در یادداشت ضمیمۀ آن اشاره کرده است که مارانجلا خواهد "دانست که چه وقت مهر را بشکند". مارانجلا گفت که مدّت کوتاهی پس از انتصابش به عنوان رئیسِ "دومین شورای بین‌المللی بهائی" این نامه را باز کرده و یادداشت مختصری با امضای ریمی بدین مضمون در آن یافته است: "به کلّیّۀ بهائیان عالم اطّلاع دهید که من شما را به عنوان سوّمین ولیّ امر بهائی انتخاب نموده‌ام" ولی مارانجلا تا سال ١٩6٩ هیچ اقدامی در مورد این دستور انجام نداده بود. بهانۀ مارانجلا در مورد توجّه نکردن به انتصاب رسمی هاروی از طرف میسن ریمی به عنوان جانشین خود این بود که ریمی ظاهراً رفتار نامعقولی از خود نشان می‌داده است. ریمی اکنون شروع به تعرّض و حمله به حضرت شوقی افندی کرده و اظهار می‌داشت که نظم اداری فقط نهادی از "دیانت بابی" بود و بایستی برچیده شود. ریمی در این وقت خود را "اوّلین" ولیّ امر دیانت بهائی می‌دانست. مارانجلا در تعقیب ادّعای خود به ایجاد "دفتر ملّی دیانت بهائی ارتودوکس" مبادرت ورزید. از آن پس هاروی و مارانجلا که هر دو ادّعای جانشینی برحقّ ریمی را داشتند، به طور کلّی وجود یکدیگر را نادیده می‌گرفتند. نقش جان کاره (John Carré) در این موقع، دیگر مدّعیان رهبری هر یک برای بدست آوردن آنچه که حقّ خود فرض می‌کردند تلاش می‌نمودند. جان کاره، یک نویسندۀ پر‌کار، یکی از طرفداران اوّلیّۀ میسن ریمی بود که در سال 1961 به علّت نقض عهد طرد شده بود. او در ابتدای کار از طریق ارسال نامه‌های متعدّد به بهائیانی که آدرس آنها را در دست داشت، ادّعاهای ریمی برای ولایت امر را ترویج داد. همچنان که جرّ و بحث بر سر رهبری بین پیروان ریمی برملا می‌شد، کاره بغتتاً به عنوان سخن‌گویی برای ادّعاهای غیر عادّی و کاملاً بی‌ربط شخصی به نام جمشید معانی در صحنه ظاهر گشت. شخص مذکور که یک مهاجر ایرانی در اندونزی بود خودش را به عنوان "کسی که در هر لحظه پیامبران را خلق می‌کند" می‌دانست. وقتی که علایم بیماری روانی در جمشید معانی ظاهر و منجر به بستری شدن وی در بیمارستانی در طهران شد، کاره از این علاقه نیز روی برتافت و سپس تحت نام مستعار جان کریستوفیل ((John Christofil و به عنوان سخن‌گوی سازمان‌های مختلفی از جمله "بیت نور" و "خانۀ نوع بشر" به نگارش پرداخت. در این مقام جدید کاره توجّه خود را به طرز فزاینده‌ای به موضوع "حوادث مخوفی" که باید قبل از پایان قرن بیستم اتّفاق بیفتد و راه را برای ظهور "سوّمین" مظهر الهی هموار سازد معطوف نمود. مداخلۀ رجینالد کینگ (Reginald King) در همین ایّام در ایالات متّحدۀ امریکا دو دستۀ دیگر از ناقضین به وجود آمده بود که به شدّت یکدیگر را متّهم می‌نمودند. اوّلین دسته از این دو به وسیلۀ رجینالد ("رکس") کینگ، منشی "محفل ملّی" کوتاه‌عمر نیومکزیکو که در سال 1964 توسّط میسن ریمی منحلّ گشته بود، رهبری می‌شد. کینگ با نارضایی از مقاومت میسن ریمی با نقش رهبری وی در امریکا بالاخره به ایتالیا، محلّ اقامت میسن ریمی رفت و ظاهراً دیداری تلخ با وی داشت. به دنبال ‌این برخورد در 13 سپتامبر 1969، ریمی ‌با صدور نامه‌ای کینگ را مردود اعلام نمود و گفت: "مقام او الی ابدالآباد مقام شیطان باقی خواهد ماند" وقتی که پس از دو ماه مارانجلا ادّعای خود را اعلام نمود، کینگ فکر خود را عوض کرد و به طرفداری از او پرداخت. این رابطه نیز به زودی از هم گسست. کینگ معتقد بود که مارانجلا "تعدادی ’تعبیرات‘ غلط از آثار" به عمل آورده است و ادّعا کرد که مارانجلا "دیگر واجد شرایط مقام ولایت امر نمی‌باشد". او به واقع استدلال می‌کرد که "در حقیقت نه میسن ریمی و نه جوئل مارانجلا هیچ گاه ولیّ امر نبوده‌اند...زیرا که از سلالۀ موروثی نبوده‌اند" (یعنی سلالۀ حضرت بهاءالله). موقعیّت هاروی در این جریان با بی‌اعتنایی تلقّی گردید. کینگ گفت که میسن ریمی در حقیقت "یک قائم‌مقام" بود و کینگ به این "آگاهی" دست یافت که خود وی "در واقع قائم‌مقام دوم بود…". هاروی و مارانجلا به همان اندازه به ادّعای کینگ بی‌اعتنا بودند که به مدّعای یکدیگر و یا به ادّعای جان کاره بودند. کینگ در اوّل آپریل 1977 فوت کرد و تمام حقوقی را که فکر می‌کرد به او تعلّق دارد به "هیئتی" متشکّل از اعضای خانوادۀ خویش واگذار کرد. قضیّۀ لیلاند جنسن (Leland Jensen) امّا فعّالیّت‌های طولانی کینگ برای در دست گرفتن رهبری پیروان ریمی در ایالات متّحده به موازات ادّعای دیگری از طرف لیلاند جنسن پیش می‌رفت. در سال 1963 هنگامی که هر دوی آنها عضویّت "محفل ملّی" نیومکزیکو...تحت اشراف ولایت امر موروثی" را داشتند مشاجره‌ای بین آنان در گرفته بود. جنسن، کینگ را متّهم کرد که "کنترل" گروه ایالات متّحده را "بدست آورده است". کینگ متعاقباً پیشنهاد کرد که یک دادگاه بهائی تشکیل دهد تا جنسن را "از امر بهائی اخراج نماید". مخالفت ریمی با این حرکت اخیر بود که مقدّمۀ نارضایتی کینگ نسبت به وی را فراهم آورد. پیدایش جنسن شاخص دیگری از تدنّی شخصیّت اخلاقی هواداران ریمی می‌باشد. جنسن در سال 1964 برای احتراز از طوفان‌های منهدم‌کننده‌ای که وقوعشان را میسن ریمی پیش‌بینی کرده بود در میسولا (Missoula)، مونتانا (Montana) اقامت گزید و در ‌سال 1969به اتّهام "هرزگی و اعمال شهوانی" در زندان ایالتی مونتانا محبوس گردید. در آنجا جنسن چند نفر از هم‌بند‌های خود را قانع کرد که ادّعای او را مبنی بر اینکه فرشته‌ای از او دیدن کرده و او را یوشع (Joshua) خوانده است، قبول نمایند. پس از اتمام دوران محکومیّت، جنسن به منظور جلب باقی‌ماندۀ پیروان امریکایی ریمی به تعبیرات عجیب و غریب عقاید مذهبی خود به سراسر ایالات متّحدۀ امریکا مسافرت کرد. (جنسن مثلاً مدّعی بود که نه تنها "یوشع" و "بازگشت مسیح" است، بلکه مرحلۀ "جنینی" بیت العدل اعظم نیز می‌باشد) بعد از مرگ ریمی، جنسن اقدام به تشکیل گروهی به نام "بهائیان تحت ولایت" نمود و در سال 1991 "دومین شورای بین‌المللی بهائی" خود را تأسیس کرد. اقدامات جنسن در ماه می 1980 به علّت عدم وقوع پیشگویی‌های وی مبنی بر "پایان عالم"، و با وجود آنکه تاریخ این حادثه را سه بار (29 آپریل، 7 می، ٢٣–٢٢ می 1980) تغییر داده بود، ضربۀ شدیدی دید. اگرچه جمعی از مصاحبان نزدیک و اعضای فامیل به پشتیبانی از او ادامه دادند ولی اکثر طرفداران جنسن او را ترک نمودند و او در اوت ١٩٩6 فوت کرد. کوشش‌ برای جلب جوسپی په‌پی (Giuseppe Pepe) شاید عجیب‌ترین حادثه در این داستان طولانی و سردرگم مربوط به شخصی بود که نه عضو دیانت بهائی بوده و نه نقشی در اقدامات ناقضین مختلف داشته است. ریمی در سفری به فلورانس ایتالیا با مرد جوانی به نام "جوسپی په‌پی" آشنا شد که بعداً، هنگامی که ریمی پس از طردش در فلورانس ساکن شد، به عنوان منشی و همدم او منصوب گردید. په‌پی بالاخره به طور قانونی به فرزندی میسن ریمی در آمد. او بود که با مساعدت کنسولگری امریکا در فلورانس در سال 1974 وسایل تدفین میسن ریمی را فراهم آورد. په‌پی با شگفت‌انگیزی و اندوه مشاهد نمود که جنسن از این بستگی پسرخواندگی استفاده کرده، و در نامه‌ای سرگشاده اعلام کرد که او (په‌پی) "ولیعهد" و جانشین بر‌حقّ میسن ریمی با عنوان "ولیّ امر چهارم" محسوب می‌شود و برای اینکه بتواند این مقام را احراز کند بایستی اجازه دهد که "توسّط روحانی اعظم به عنوان پادشاهِ ملکوت تاجگذاری شود" استنباط قوی از این نوشتجات این بود که منظور از آن "روحانی اعظم" جنسن است. په‌پی وقتی که اعتراضات وی نادیده گرفته شد و گروه جنسن به استفاده از ذکر نام او در متّحدالمآل‌ها و مراسلات خود ادامه داد، این موضوع را به یکی از مؤسّسات بهائی که آدرس آن را می‌دانست، برای روشن ساختن قضیّه، نوشت و بیان کرد که اقدامات ناقضین بدون اجازۀ او انجام گرفته و در‌خواست‌های مکرّر وی برای متوقّف ساختن این اقدامات نادیده گرفته شده است. آنطور که به نظر می‌آید، په‌پی در سال 1994 در گذشت در سال 2001 یعنی پنج‌ سال بعد از مرگ جنسن و هفت سال پس از مرگ په‌پی، نیل چیس (neal Chase)، یکی از اعضای "دومین شورای بین‌المللی بهائی" که توسط جنسن تأسس گردیده بود، مدعی شد که از طرف په‌پی به عنوان ولی امر و جانشین او تعیین گردیده است. اکثریّت اعضای "شورا" ادعای او را رد کردند و کار به مشاجره بیشتر و طرح دعوی در دادگاه کشید. با سپاس از http://alvahwasaya.blogfa.com/post-4.aspx