لحظه موعود

( داستان ورود حضرت بهاء الله به باغ نجیب پاشا )

نزدیکیهای غروب آفتاب روز چهارشنبه اول اردیبهشت 1242 خورشیدی ست .

32 روز از عید نوروز گذشته است . (1)

حضرت بها الله که سن مبارکشان از 46 سال گذشته ، برای آخرین بار از منزلی که سالها محل اقامت ایشان دربغداد بوده خارج می شوند و به سوی رودخانه دجله حرکت میکنند .

در ساحل رودخانه ، قایقی سرپوشیده در انتظاراست تا ایشان را به آنسوی ساحل ، به " باغ نجیب پاشا " برساند . حضرت بهاء الله قراراست قبل ازحرکت به سوی استامبول ، چند روزی را در آن باغ توقف کنند .

تمام طول راه تا ساحل رودخانه از جمعیّت موج می زند .

مردم ، از کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، پیر و جوان ، فقیر و ثروتمند ، در مسیر راه ِ جمال مبارک ایستاده اند و ازجدایی بی قراری می کنند ، " بعضی متعجّب و حیران و جمعی دلشکسته و گریان " . (2)

" هیکل اطهر دقایقی چند در میان ُمحبّان گریان و نالانش توقف می کند و با سخنان آرامش بخش خود به دلداری آنان می پردازد و همگی را به وعده دیدار در باغ نجیب پاشا مطمئن می سازد " (3 )

پس از ایراد این سخنان ، حضرت بهاء الله سوار قایق می شوند و با عدّه ای از همراهان از رودخانه دجله عبور می کنند . (4)

از آنسوی رودخانه تا باغ نجیب پاشا راه زیادی نیست . درست زمان اذان مغرب است و ندای الله اکبر در فضا طنین انداخته است ، که جمال قدم به باغ وارد می شوند. (5)

در آن روز بهاری ، باغ نجیب پاشا که بعد ها نزد بهاییان به باغ رضوان معروف می شود ، غرق در گل و شکوفه است . (6 )

حضرت بهاء الله پس از ورود به باغ با شکوهی بی نظیر در خیابانهای قدم می زنند . برای اوّلین بار تاجی بر سرایشان دیده می شود که با دست دوزی بسیار ظریفی تزئین یافته است .. (7)

زیبایی درختان ، عطرگلهای سرخ محمدی و آواز عاشقانه پرندگان ، همراه با صدای قدم زدن محبوب عالمیان ، دل هر بینند ه ای را آب می کند .

به تدریج بسیاری از دوستان در باغ رضوان جمع می شوند.

" چادر حضرت بهاءالله را درست در وسط باغ بر پا کرده اند . باغ پر است از انواع میوه ها و گلها ی گوناگون ولاله های رنگارنگ و درخت های سبز و خرم . در وسط چادر، حوض آب در نهایت لطافت و پاکی و در خارج چادر، آب ِ روان ، ازهرطرف جاری وساری"(8)

حضرت بها الله عدّه ای معدود از دوستان را صدا می زنند ، عباس پسر بزرگ خانواده که اکنون جوانی 19 ساله است ، نیز در میان آنان دیده می شود .

قلبها به تپش می افتد .

انگار می رود تا اتّفاق مهمّی در تاریخ بیفتد.

چند هزار سال انتظار انگار ، در حال پایان گرفتن است .

آن دوستان نزدیک ، آن پروانگان عاشق ، با چشمانی اشکبار به دور محبوب حلقه زده اند و عاشقانه به او می نگرند .

محبوب عالمیان ، ساکت و آرام ایستاده و به دوستانش چشم دوخته است .

چه مهربان است نگاهش !

بی هیچ کلامی انگار ، هزار راز ناگفته را گفته است .

لحظاتی به سکوت می گذرد و بعد " لحظه موعود " فرا می رسد .

حضرت بهاءالله به دوستان حاضر اعلام می کند همان موعودی است که حضرت اعلی جان خود را در راهش فدا کرده است .

سکوتی عمیق در بین حاضرین حاکم می شود .

بزرگترین واقعه تاریخ در حال وقوع است . (9)

بشریت ، چند هزار سال سختی کشیده ، درد تحمل کرده ، تا این لحظه فرا برسد .

تاریخ چه وظیفه دشواری بر دوش آن چند نفر دوستان نزدیک بهاءالله گذاشته است ،

آنان اولین کسانی هستند ، که " موعود جمیع امم " را در مقابل خود می بینند .

چشمانشان انگار باور نمی کند که ، " کریشنا " و " روح اعظم " هندوها ،

" پدر سرمدی " و " ربّ الجنودِ " کلیمی ها ،

" شاه بهرام " زردشتی ها ، " بودای پنجم " بودایی ها ،

" ظهور مسیح " و " روح الله " مسیحی ها ،

" رجعت حسینی " شیعه ، " روح الله " سنی و " ظهورالله " اسلام ،

" من یُظِهرهَ الله " و " بقیه الله " بابیه ، درست در مقابل آنها ایستاده است . (10)

اما لحظه بهت و حیرت فقط یک لحظه است .

ثانیه ای بعد ، آگاهی محدود انسان ، تحت تاثیر بی کرانگی " اظهار امر مظهرظهورالهی " قرار میگیرد و سرها همه به اطاعت خم می شود .

بعد از دقایقی سکوت ، آن " پیامبر الهی " به سخن می آید . )11(

با شنیدن سخنان او ، آن دوستان نزدیک ، ا نگاراز خوابی عمیق ، خوابی چند هزارساله برخاسته اند. انگار، هزار دریای نور درمقابل دیدگانشان به موج آمده است .

با حیرت به خود می نگرند!

چقدر زنده اند !

انگار خویشتن خویش را یافته اند!

با تمام وجود چشم شده اند ، گوش شده اند و دل سپرده اند .

انگار ، " صاحب چشم جدید ، گوش بدیع و قلب و فواد تازه " شده اند. (12)

پیامبری جدید برای عصری جدید ، درست در مقابل چشم آنان و برای آنان اظهار امر کرده است .

او آمده است تا قفل های نا گشوده چندین هزارساله را بگشاید ، پرده های کهنه بیگانگی را کنار زند و انسان را از زندان ، به باغ های دلکش ِ جانان پرواز دهد .

او آمده است تا باغ های سبز رهایی را بگشاید و " به درمان یگانگی ، بیگانگی را چاره کند " . (13)

با سخنان آن مظهرظهورالهی ، اقیانوسهای آگاهی به موج می آید و چشمه های دانایی به جوش وخروش می افتد ، آفتابهای بینش ، نورافشانی می کند و فواره های علم اوج می گیرند .

وقتی دریای سخنان آن " پیامبر الهی " به موج می آید ، دانایی اندک انسان در برابر آن ، احساس کوچکی و ُخردی می کند .

انگار آبشاری از بلندترین ُقله کوه ، به ته دره ای عمیق بریزد و بزرگی و زیبایی و اقتدار خود را به رخ همگان بکشد.

او آمده است ، پیامبری جدید ، برای عصری جدید .

بر یک دستش ، " آب زندگانی " ست و در دست دیگر ، " فرمان آزادی " (14)

او آمده است !

بهاءالله آمده است !

" راه آزادی باز شده ، بشتابید و چشمه دانایی جوشیده ، از او بیاشامید " (15)


منابع و یادداشت ها :

1– سال اظهار امر حضرت بهاءالله به تقویم هجری 1279 است و در آن سال مطابق بوده با 22 آپریل 1863

2- کتاب " قرن بدیع " صفحه 304

3- کتاب " نفحات ظهور حضرت بهاءالله " تالیف ادیب طاهر زاده صفحه 278

4 - همراهان حضرت بهاء الله عبارت بودند از حضرت عبدالبهاء ، 19 ساله ، حضرت غصن اطهر( میرزا مهدی ) چهارده ساله ، میرزا محمد علی ده ساله و میرزا آقاجان ، کاتب و خادم مبارک .

نقل از کتاب " نفحات ظهور حضرت بهاءالله " نوشته ادیب طاهر زاده صفحه 279

- کتاب " نفحات ظهور حضرت بهاءالله " نوشته ادیب طاهر زاده صفحه 280 5

6 - نام دربان " باغ نجیبیه " ، رضوان بود ، به همین دلیل به " باغ رضوان " معروف شد .

حضرت بهاء الله در این باره می فرمایند:

" باری اشراقات و تجلیٌات آن یوم ، خارج از عرفان و ادراک عالم است و مخصوص ، آن بستان به اسم دربان ، مذکور شده که رضوان باشد "

نقل از کتاب آیات الهی جلد دوم صفحه 36

7 – کتاب " بهاءالله شمس حقيقت " نوشته حسن موقر باليوزى صفحه 228

8– کتاب " تاریخ وقایع بغداد و استامبول و ادرنه و عکّا " ، " خاطرات حسین آشچی " صفحه 16

9 - در مورد اهمیٌت روزهای عید رضوان می فرمایند :

" اگر اهل ارض طراً اراده کنند ذکر ایٍامی که در بستان نجیب پاشا که به رضوان نامیده شده نمایند هر آینه کلٌ قاصر و بر عجز مُقر ، فی الحقیقه چشم عالم شبه آن را ندیده و بصر امم به مشاهده نظیر آن یوم فائز نگشته .

توجٌه مقصود عالمیان و ورود در آن بستان و استقرار بر عرش بیان و ما خَرَج ِمن َفم المشیٌه فی ذاک الان خارج از اذکار عالمیان بوده ... "

نقل از کتاب آیات الهی جلد دوم صفحه 36

10 – کتاب " جمال ابهی ، حضرت بهاءالله " نوشته دکتر ریاض قدیمی صفحه 4

11 حضرت بهاءالله در یکی از الواح خود اشاره به پیامی می فرمایند که در این روز برای مردم دنیا از سماء مشیت الهیه نازل شده است :

" در یوم اول که جمال قدم بر عرش اعظم در بوستانی که به رضوان نامیده شد مستوی ، لسان عظمت به سه آیه مبارکه نطق فرمود، یکی آنکه سیف در این ظهور مرتفع است و آخر هر نفسی قبل از الف سنه ادعا نماید باطل است و ثالث حق جل جلاله در آن حین بر کل اشیاء به کل اسماء تجلی فرمود "

نقل از مجموعه آثار قلم اعلی، شماره 44 ، چاپ تهران 1976-1978 صفحه 225

12 - بیان مبارک حضرت بهاء الله نقل از کتاب " ایقان " صفحه 216

13 - اشاره به بیان حضرت بهاء الله است که می فرمایند:

" پیمبران چون پزشکانند که به پرورش گیتی و کسان آن پرداخته اند تا به درمان یگانگی ، بیماری بیگانگی را چاره نمایند."

نقل از کتاب یاران پارسی صفحه 46

14- " آب زندگانی " و " فرمان آزادی " اشاره به این بیان مبارک حضرت بها الله است که می فرمایند :

" آنکه پنهان بود آمده و خوب آمده . بر یکدستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی ".

15 - بیان حضرت بهاء الله نقل از " مجموعه الواح مبارکه " چاپ مصر صفحه 265