بوسه ای از جنس نور به پای کودک بهائی که جاودانه شد.

 http://nurizad.info/?p=22128

بوی جانی سوی جانم می وزد    بوی یار مهربانــــــــــم می وزد

دانش آموزان عزیز اگر همیشه زخم هست دوستان روشن ضمیری هم هستند که مرحمند. اگر رنج و سختی هست یاران با وفائی هستند که شهد و شکرند. محمد نوری زاد نام خود را در تاریخ انسانیتِ ایران جاودانه ساخت. بوسه او بر پای کودک ستم دیده ی بهائی از روی وجدان بیداریست که چراغش در دل بسیاری از مردم پاکسرشت ایران زمین روشن است. امثال این نفوس بر فرق روزگار قدم می نهد و خوبی ها و زیبائیها را جستجو  می کنند و می یابند و پرستش می کنند. ضمیر آنان به نور پر فروغ انسانیت همیشه روشن است.

آنان میدانند اموری که بر اصول دین جاریست نباید تقلید و تکرار شود. توحید نبوت عدل امامت معاد همه وجدانید و نباید دولتمردان مردم را تحریک و یا تشویق و یا تهدید کنند که راه آنان را بروند و انتخاب آنان را بپذیرند. روح آزادگی باید فضای ایران عزیز را فرا بگیرد تا خورشید عدل و انصاف از افق بلند طالعش بدرخشد.

محمد نوری زاد بت شکن شد و در فضائی قدم نهاد که راه بزرگان و مردان راستین است. او قدم نهاد، نه با قدرت نه با زور اسلحه، نه با داشتن پست و مقامی حمایت شده، بلکه قدمی از سر عشق و انسان دوستی که در ضمیر چراغانش پنهان بود و  با شهامت تمام آن را عیان ساخت، آنهم در حالی که شاید مخاطره آمیز و پر هزینه نیز باشد. نوریزاد عزیز بوسه ات را با عشق پاسخ میدهم روی چو ماهت را می بوسم و نفسهای پاکت را مستدام می خواهم مرحبا، دست مریزاد، تبریک. این آزادگی و فرزانگی مبارک بادت. داستان این اقدام شریف و شور انگیز، نه تنها در تاریخ بهائی بلکه در تاریخ سر بلندی های ایران ثبت خواهد شد. ما درگذشته گزارش خونبارِ باز کردن شیر آب جوش در حلق طفل شیر خوار بهائی را داشتیم، ما قتل دانش آموز بهائی در سر کلاس درس با قلمتراش همکلاسیهای غافل و حمایتِ معلم جنایتکارش را داشته ایم، و  تاریخی که نمی خواهم در اینجا حتی تعداد کمی از هزاران فهرست خونین و حماسیش را بر شمارم . اما تو دفتری تازه گشودی و با عشق آغاز کردی. محمد عزیز، تو را بیش از این ستایش نمی کنم تا مبادا بد خواهان و کج اندیشان بیشتر از آنچه تا کنون بشما گفته اند بگویند. امّا اگر باز هم شنیدی محزون مباش زیرا مولای تو حضرت رسول اکرم که او را چون جان شیرین دوست میدارم، از بهترین دوستان و بستگانش کشید آنچه را که هیچ کس نکشیده بود، و آن یوسف وفا تحمل کرد آنچه را از برادران بی وفایش، که هیچ برادری در حق برادرش  نکرده بود. سوره یوسف همان احسن القصص است، راز زندگی همه ماست داستان امروز است که چگونه در میان هموطنان عزیز ما، که برادران ما هستند، هنوز افرادی یافت می شوند که راضیند شما و ما را به چاه  کفر و حسادت و ناشکیبائی بیفکنند و پیراهن خونین ما را به نزد جهانیان و سازمانهای حقوق بشری ببرند و بگویند ما آنها را نکشتیم  بلکه گرگ آنان را خورد! غافل آنکه یوسف هنوز زنده است ...

 یار عزیز، ورقا تورا در آغوش می کشد و دستت را بگرمی میفشارد.  مرحبا مرحبا.

اینک با هم گزارش احمد باطبی را در ستایش این اقدام تحسین برانگیز محمد نوریزاد می خوانیم:

 

محمد نوری زاد فیلمساز مغضوب دستگاه حاکم برایران 

به دیدار آرتین کودک بهایی که این روز ها در کنار مادربزرگش زندگی میکند رفته و بر پای این کودک به رسم احترام و پوزش خواهی بوسه زد.


محمد نوریزاد در این باره نوشته :

پدر و مادر آرتین، جز این که بهایی اند، هیچ خطایی مرتکب نشده اند. پس جرمشان چیست؟ جرمشان تدریسِ درسهای دانشگاهی به جوانان بهایی است. تدریس به جوانانی که به حکم دستگاههای اسلامی ما از تحصیل محرومند . 

نوریزاد در ادامه نوشته :

امروز چشمان معصوم آرتین از من پرسیدند : آهای ای محمد نوری زاد، آهای ای شیعه ی اثنی عشری که غیرخودت همه را جهنمی می دانی، مگرنه این که پیامبرشما فرموده : ز گهواره تا گور دانش بجوی؟ و مگر نه این که پدر و مادر من به همین سخن پیامبرتان عمل می کردند؟ و مگر نه این که در این خانه و آن خانه به جوانان محروم از تحصیلِ بهایی فیزیک و شیمی و روانشناسی درس می دادند؟ پس چرا اکنون باید آنان در زندانِ شما باشند و مرا مادربزرگم پرستاری و نگهداری کند؟


به یاد دارم در دوران مدرسه ابتدایی معلم از تعداد اقلیت های دینی کلاس پرسید . چهارنفر دست بلند کردند . سه کودک اول مسیحی بودند . نفرچهارم خودش را بهایی معرفی کرد . معلم نوک خطکش چوبی اش را زیر یقه طفل بهایی فشارداد و از جا بلندش کرد . مسیر بین میز دانش آموزان را طی کرده وبا همین وضعیت تحقیر آمیز او را از کلاس بیرون انداخت . همه با تعجب به هم نگاه می کردند . معلم خطکش چوبی اش را به سطل آشغال انداخت و سرایه دار مدرسه را صدا زد تا میزو صندلی طفل بهایی را در بین دو کلاس را آب بکشد . کسی دلیل این حرکت معلم را نمیدانست . من پرسیدم کامران چرا اخراج شد . معلم گره روسری اش را سفت کرد و تا زنگ تفریح از بهایی ها صحبت کرد . گفت بهایی ها نجس هستند و بدنشان بو میدهد و برای همین باید میزی که طفل بهایی نشسته را باید آب کشید . او از ازدواج محارم در خانواده های بهایی ، ازبی اصل و نسب بودن اعتقادات آنها و اینکه نباید با بهائیان هم غذا شد صحبت کرد . تمام مسیر خانه را پشت سر کامران با فاصله کمی راه رفتم اما بوی بدی را که ملعم از آن صحبت میکرد از بدن کامران حس نکردم . در باره گفته های معلم از مادرم که زنی مذهبی بود پرسیدم . او گفت که چنین چیزی را پیشتر شنیده ولی هیچ کدام از این ادعا ها را به چشم خودش ندیده است . چند روز بعد کامران را از مدرسه اخراج کردند و او در تعمیرگاه اتوموبیل پدرش مسغول به کار شد . سلام و پرسش و خنده کار هرروز مان بود . در مسیر بازگشت از مدرسه دقایقی را مقابل محل کسب پدر کامران می ایستادم و با او صحبت میکردم . سالها بعد کامران راهی شهر دیگری شد و من هم راهی زندان اوین . در زندان این پرسش برایم مطرح بود که چرا هیچ بهایی به جرم هایی مانند اختلاس ، قتل ، همخوابی با زن شوهردار و ...در زندان نیست و همه بهایی ها صرفا به دلیل اعتقاد به آیین بهائیت زندانی هستند . همنشینی با برادران بهایی فرصتی بود تا اززبان آنها با حقیقت این آیین آشنا شده و از تفاوت های آن را با فرقه شیعه آگاه شوم .


در سالهای بعد و خصوصا بعد از دسترسی به منابع آیینی و آموزشی آیین بهائیت در خارج از کشور به ویژگی های این آیین پی بردم ویژگی هایی که دقیقا نقطه مقابل فرقهشیعه است . در این آیین از چیزی بنام صیغه موقت ، ازدواج با کودک نه ساله ، تقیه ، حق سید وامام ، منجی عالم بشریتی که هزار و چند صد سال است جایی مخفی شده و قراراست از اعماق یک چاه در جمکران بیرون بیاید و حکومت ولی فقیه مدعی نیابت این اما مخفی و ... خبری نیست . در این آیین دروغ ، دست درازی جنسی به کودکان ، چند همسری موقت و دائم و بسیاری دیگر از جوایز فرقهشیعه به باورمندانش ممنوع است . در نتیجه این تفاوت ها است که کارخانه انسان سازی بهایی ها بهینه تر از شیعان بوده و همین موضوع خشم روحانیون فرقه شیعه را بیش از پیش بر می انگیزد .


امروز که بیشتر روز های کودکی به ماهیت بهایئت و شیعهگری آشنا هستم نگاه دیگری به داستان تحقیر طفل بهایی در کلاس درسمان دارم . به گمان من مشروعیت یک آیین ، یک مکتب ، یک تفکر به کارکرد آن و اعتبار یک دین به توانایی انسان سازی آن است . کارکردی که وقتی مومن آن دین را به حال خودش رها کنید مانند بهائیان نه به جرمهای رذیلانه بلکه تنها به جرم پافشاری بر عقیده راهی زندان شود .


اگر کسی به خودش زحمت داده و آموزه های بهاییت را مطالعه کند افسوس خواهد خورد که ما خود در تاریخ و فرهنگ ایرانی چنین آموزه مترقی داریم اما به دنبال جامعه ای با اخلاق ، مدرن و مبتنی بر عشق و محبت در گفته های دیگر بزرگان همچون گاندی ، مارتین لوتر کینگ و نسلسون ماندلا میگردیم .


محمد نوری زاد به نام یک مسلمان شیعه از این خانواده تحت ستم بهایی دلجویی کرد . و این یعنی گسترش شکاف در باور مندان فرقه شیعه . و مرزبندی بین دین دارانی که ابتدا انسان هستند سپس دیندار و آنهایی که دین و آموزه های فقهی فرقه ای شیعه را بر انسان بودن مقدم میدانند .


نوری زاد با این اقدام شجاعانه و شرافت مندانه اش بار گناهان همه مارا یک تنه بردوش کشید . به این مرد آزاده درورد میفرستم .

 

از هموطنان بهایی مان به دلیل بدهی تاریخی مان به آنها پوزش میخواهیم . و امیدوارم همه ما در مسیر صحیح انسانیت قرار بگیریم .