در دیانت بهائی آموزش و پرورش کودکان، یکی از مهمترین اهداف بشمار میرود به همین دلیل بخش زیادی از آثار و نوشته ها و آموزه های بهائی به توضیح و تشریح این مطلب اختصاص یافته است (1) و در عین حال، موضوع تعلیم یا آموزش که در مقابل آن یادگیری وجود دارد، بهترین و سالمترین و مؤثر ترین روش برای تغییر در جهان آسیب دیده کنونی ما، ویگانه راه و تنها وسیله رسیدن به صلح جهانی و بعد از آن در مرحله ای عالیتر، به اتحاد جهانی و وحدت عالم انسانی است.
هدف دیانت بهائی حکومت کردن و بدست آوردن قدرت نیست بلکه ترک حکومت و قبول نکردن وظیفه سنگین حکومت داری، یکی از علامتهای بلوغ دنیا بشمار میرود که مکرر در آثار حضرت بهاءالله به آن اشاره و تاکید شده است.(2)
هدف دیانت بهائی همانگونه که اشاره شد ساختن جهانیست که در آن همه احساس کنند اعضای یک خانواده اند و امنیت و شادمانی و خردمندی مردمان از خصائص بارز آن باشد و برابری درامکانات ترقی، که اساس مدنیت جهانیست، برای آحاد کودکان و جوانان و همه مردم، فراهم شده باشد.
هدف دیانت بهائی در قدم اول ساختن دنیای بهتری برای مردمان نیست، بلکه ساختن مردم بهتری برای دنیای مدرن ماست. دنیائی که در او لغت بیگانه و جنگ و تنفر و ظلم و فقر و کج فهمی و عدم اعتمادو فساد مالی و اداری و اخلاقی رخت بر بسته باشد. شاید این هدف در آغاز عرضه رؤیائی خام به نظر آید ! اما بیائید با هم قدری به توانائی های بشر و امکانات جهان کنونی و روش دیانت بهائی نظری دوباره افکنیم. (3)
در آثار بهائی تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش بایداز ارزشهای معنوی و ارتباط با حقایق وجدانی و پرورش این حس درونی آغاز گردد. در غیر این صورت شکل گیری شخصیت کودک او را در مقابل حوادث و رفتارهای اجتماعی در امتحان بزرگی میاندازد و آسیب پذیر میشود. برای توضیح این مطلب باید به آثار روانشناسان و جامعه شناسان مراجعه کنیم و ببینیم اگر فرزندان ما با آداب دیانت و ارزشهای والای انسانی که تعبیر دیگری از تدین است تربیت نشوند چه مشکلاتی پیش میآید؟
اولین قدم ندای وجدان است ؟ باید به آن پاسخ دهیم.
آیا اگر جهان کنونی ما در زیر بمبهای مخرب به نابودی کشیده شود چه کسانی در قدم اول مورد مؤآخذه قرار خواهند گرفت؟ (4)
آیا کسانی که این بمبهای مخرب را ساخته اند آدمهای بیسواد و یا متدینی بوده اند؟
آیا وقتی پلید ترین میکربهای که هستی را به نابودی میکشد، در بمبهای میکربی و شیمیائی بر سر بشر بیچاره میریزد؟ چهره چه کسانی را درمقابل دیدگانمان مجسم میسازیم؟ آیا آنان بیسوادند ؟ یا شیمیدان ؟ یا پزشک ؟ یا دانشمندان هسته ای؟
آیا نمیتوانیم بگوئیم اگر جهان ما آسیب جدی ببیند و ویران شود بخش عظیمی از این تقصیر و مسؤولیت به علومی فاسد و بیفایده و ضد اخلاقی و نیز انسانهایی فاقد فضیلت و به ظاهر تحصیل کرده، بر میگردد؟ و حاصل دانش مرگبار آنان، چیزی جز کشتار انسانیت و انسان نیست؟ نفوسی که به خود اجازه میدهند در این اختراع و اکتشاف بنیان کن شریک و سهیم باشند چه چیزی را از دست داده اند؟ چه چیزی در نهاد آنان فرو ریخته است که میتوانند در چنین جنایاتی مشارکت کنند؟ پاسخ روشن است . شرافت و فضیلتی که در درون آنها مرده و پاسخ به ندای وجدانی که مسکوت مانده است.
قصد ندارم ارزش و اهمیت علم را از جایگاه رفیعی که در عصر ما دارد تخفیف دهم بلکه قصدم آنست که بگویم اگر، همانگونه که دین به دست اشخاصی که شایستگی آن را ندارند تفسیر و تعبیر شود و بر اوشاخ و برگ و فروعات ببندند، به انحراف و فساد کشیده میشود، همانگونه هم علم اگر در دست نا اهل و نفوس پست فطرت بیافتد جز ویرانی و فساد ثمری نمی بخشد. بنا بر این نه تنها دین و علم بلکه هر مهارت و هر کاری که به دست نفوسی بیافتد که فاقد سجایای اخلاقی و خصائل حمیده و امانت و صداقت باشند، نتیجه اش فساد و تباهیست. چنانچه بخش عظیمی از جهان مادر نا امنی و فساد و تبعیض، در بستر بیماری دست و پا می زند و آنان که خود مدعی اصلاح ونجات و درمان این دردها هستند خود در حل مشکلات و معضلات پیچیده و متعددش در مانده و پریشان شده اند، زیرا خود قربانیان عدم تدین و فقدان تربیتی اصولی و صحیح هستند.
اریک فروم روانشناس و جامعه شناس معاصر مطلبی به این مضمون دارد که میگوید: من نمیدانم دین از کجا آمده و آیا جنبه الهی دارد یا نه، اما میدانم نقش عظیمی در نفوذ در وجدان و درون انسانها دارد که میتواند آنان را از ارتکاب به خشونت و خیانت و جنگ و بسیاری از چیزهای دیگر منع کند. (5) ارسطو هم گفت دانستن فضیلت کافی نیست باید فضیلت را به کار بست (6)
برای استقرار چنین قوای ارزشمند درونی ما از چه چیز میتوانیم بهره بگیریم؟ کدام یک از علوم قادرند چنین نقشی حیاتی ایفا کنند؟ کدامیک از این علوم میتوانند نداهای درونی و جان و وجدان انسانها را تسخیر کنند؟ و آنان را از ارتکاب جرم و اعمال سخیف و آنچه که سزاوار مقام والای انسان نیست منع کنند؟ براستی کدامیک از این علوم قادرند حیات انسانی را دگر گون نمایند وفضیلت هارا زنده کنند ؟ آیا فیزیک ؟ شیمی ؟ ریاضیات ؟ جامعه شناسی ؟ فیزیولوژی ؟ نجوم؟ آیا این علوم قادرند درون انسانها را متحول کنند؟ نتایج بدست آمده کنونی و تجارب بشری این را نشان نمیدهند.
شما به عقل این موهبت خدایی دقت کنید ! یک دزد با همان ابزار یعنی عقل طرح سرقت را میکشد وبه دزدی میپردازد و از طرف دیگر پلیس با استفاده از همان عقل درکشف عامل سرقت جستجو میکند ! نتیجه آنکه عقل نیست که تصمیم میگیرد کدام کار درست و کدام کار غلط است . تشخیص این بدی و خوبی به ندای وجدان بر میگردد که اگر بیدار بماند میتواند این عمل ناهنجار را بشناسد وانسان را از ارتکاب آن منع کند. این وجدان اگر در تحت تربیت تدین حقیقی رشد کرده و به تکامل رسیده باشد اساساً آدمی را هر گز به فکر سرقت و یا عمل قبیح نمیاندازد تا چه رسد به اینکه به مرحله عمل بکشاند. تدین حقیقی قادر بر نفوز در اعماق جان و وجدان آدمیست و می تواند او را تا مرزهایی ورای جانفشانی و خدمت به نوع انسان رهنمون گردد. او میتواند شوقی در جان ایجاد کند و شمعی در دل برافروزد که جز در راه خیر قدمی بر ندارد و حرکتی نکند. با وجود این قوت عظیم و موهبت بزرگ بشر قادر است این ندای دل را بمیراند و سراز بیراهه های هولناک ضد انسانی برآورد. تریاک سم کشنده ای است اگر یک انسان سالم آن را بخورد میمیرد. اما همین بشر میتواند کاری کند که اگر این سم کشنده را نخورد بمیرد ! ببینید بشر تا به کجا میتواند طبع لطیف خود را تغییر دهد و بیمار کند. به همین شکل همین انسان میتواند طبیعت روحانی خود را دگرگون سازد و بجای احساس شادی و شعف از خدمت و اعمال خیریه، دست به جرم و جنایت بزند تا آرام بگیرد و خوشحالی کند. و درست در همینجاست که در آثار بهائی تأکید شده است:« اگر سراج دين مستور ماند هرج و مرج راه يابد»
این است که به باور بهائیان دین برای عصر ما همراه با یک سیستم آموزشی روشن و بدور از نفوذ حکومتها و سیاستها برای استقرار ارزشهای انسانی در درون کودکان و جوانان ما حیاتی و الزامیست، ویگانه قاضی و منادی درونیست که میتواند به جامعه امنیت و آرامش ببخشد و نظم وقانون را زنده کند. اما منظور از دین، دانش فقهی و طهارات و نجاسات و فرعیات و شعارهای توخالی نسیت بلکه داشتن وجدانی بیدار و نه بیمار و دستورالعملی برای یک زندگی پویا و خلاق است که در او همه تلاشها برای آسایش و سعادت نوع انسان با هم متحد میشوند.
در این خصوص هدایت بیت العدل اعظم عالیترین مرجع راهنمائی در دیانت بهائی، دربیانیه وعده صلح جهانی راه گشاست: مواهبی که نوع انسان را از ساير مظاهر وجود ممتاز ميکند در لطيفه ای مکنون است که از آن به روح انسانی که عقل نيز از خواصّ ذاتی آنست تعبير ميشود. اين مواهب سبب شده که انسان را قادر بر ساختن بنيان تمدّن سازد و از لحاظ مادی مرفّه اش نمايد . اما موفّقيّت در اين امور هرگز سبب ارضاء روح انسانی نگشته است زيرا روح انسانی لطيفه ای است که بعالم برتر مايل و به جهان غيب راغب است پروازش بسوی حقيقت مطلقه و ذات لايدرَک يا جوهر الجواهری است که نامش خدا است و اديان که پی در پی در هر زمان بواسطه شموس ساطعه روحانی ظاهر شده و مهمترين رابطه بين بشر و آن حقيقت غيبيّهء مطلقه بوده اند همه سبب شده اند که استعداد و قوای بشری بيدار و مصفّا گردد و توفيقات روحانی انسان با ترقّيات اجتماعيش همعنان شود . لهذا هيچ کوشش معتبری در راه اصلاح امور انسانی و تأسيس صلح جهانی نميتواند از امر دين غافل ماند . سعی بشر در فهم حقيقت دين و عمل بفرائض دينی در صفحات تاريخ ثبت است .يک مورّخ بزرگ دين را به قوّه ای تعبير نموده که در طبيعت بشری سرشته شده است . هر چند نميتوان منکر شد که سوء استفاده از اين قوّه در بروز بسياری از فتنه ها و آشوبها در جامعه و ظهور جنگ و جدال بين افراد سهمی بسزا داشته است ولی در عين حال هيچ ناظر منصفی قادر بر انکار تأثير کلّی دين بر آثار اساسی مدنيّت انسانی نمی باشد بعلاوه لزوم دين برای نظم جامعه و تأثيراتی که دين بر قوانين و اخلاقيّات بشری داشته مکرّراً به ثبوت رسيده است. حضرت بهاء اللّه در وصف دين در مقام يک نيروی اجتماعی ميفرمايد : "دين سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمينان من فی الامکان است ." و در بارهء فساد و زوال دين چنين ميفرمايد :
"اگر سراج دين مستور ماند هرج و مرج راه يابد و نيّر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمينان از نور باز مانند ."(7)
در آثار بهائی به صراحت و تاکید از نقش دگرگون ساز دین سخن به میان آمده امّا بموازات آن بلا فاصله والدین را به بکار گیری درست این قوا و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط و خطر خروج از اعتدال و شکل گیری تعصب و حماقت های نادانی تشویق و تحذیر فرموده اند. این عمل نهایت دقت و فراست را لازم دارد و مستلزم آگاهی و بردباری و انضباط روحانیست. برای همین است تعلیم و تربیت در دیانت بهائی کاری دشوار و در عین حال پر ارج و اهمیت است. حضرت بهاءالله میفرمایند:
دارالتّعليم بايد در ابتداء اولاد را بشرائط دين تعليم دهند تا وعد و وعيد مذکور در کتب الهی ايشان را از مناهی منع نمايد و بطراز اوامر مزيّن دارد ولکن بقدری که بتعصّب و حميّه جاهليّه منجر و منتهی نگردد. (8)
و حضرت عبد البهاء در خطابات خود، ما و جهان غرب را مساعدت میکنند تا به اهمیت این نوع تربیت و ضرورت آن پی برده و آن را در میدان عمل بکار بگیریم، میفرمایند: «حیات انسانی هنگامی مثمر ثمر است که بفضائل انسانیه تزئین یابد اگر چنانچه مرکز نواقص عالم وجود گردد موتش ارجح از حیات و فنا افضل از وجود است بنا بر این سعی و مجاهدت نمائید تا این اطفال بنحو کمال تربیت پذیرند و تعلیم گیرند و هر یک از انها بفضائل و شئون عالم انسانی توفیق یابند قدر و ارزش این اطفال را بدانید چه که کل فرزندان من شمرده میشوند.» «ترجمه»(9)
لازم به یاد آوری است که در دیانت بهائی حضرت بهاءالله ، قصد ندارد از طریق ترساندن مردم و وعده بهشت و جهنم مردم را وادار به قبول مفاهیم اخلاقی و درونی نماید بلکه در این ظهور بزرگ از مردم میخواهد که او را دوست بدارند تا بتوانند محبت بی پایانش را درک کنند و بدانند که حضرتش برای آسایش آنان چه رنجی را در زندگی پر تلاطم و در زندان و تبعیدش تحمل کرده است .
حضرت بهاءالله میخواهند که مردم او را چون یک دوست همواره در کنار خود احساس کنند و او را حاضر و ناظر اعمال خود بدانند ،
و تعالیم او را به بخاطر عشق و محبتش عمل کنند (10) نه اینکه از او بترسند و فکر کنند یک شمشیر بران بالای سر آنان منتظر است تا به محض مشاهده خطا بر فرق آنان فرود بیاید. او مهربان است و با لحن محبت جهان بشریت را بسوی عشق خود فرا میخواند. در کلمات مکنونه میفرمایند:
« بشنويد بيان دوست را و برضوانش اقبال نمائيد دوستان ظاهر نظر بمصلحت خود يکديگر را دوست داشته و دارند و لکن دوست معنوی شما را لاجل شما دوست داشته و دارد بلکه مخصوص هدايت شما بلايای لا تحصی قبول فرموده بچنين دوست جفا مکنيد و بکويش بشتابيد » (11)
درست در زمان طفولیت است که میتوان بنای چنین محبت عمیقی را در جان و روان کودک شکل داد و روح او را با عشق خداوند و تعالیمش زینت بخشید و درست در همین دوران است که باید مراقب بود کینه و نفرت وتعصب مذهبی روح پاک و لطیف او آزرده نکند و آینده او را تباه نسازد.
در پایان این دست نوشت، یکی از نامه های حضرت شوقی افندی ولی امر بهائی را در توضیح و تبیین این هدف و وظیفه مقدس می آوریم که نشان از اهمیت این تربیت در این عصر دارد . عصری که باید یا این حقیقت روشن و تجربه شده را قبول و اجرا نماید و یا در میان تلاشهای ناکارآمدو سر در گمش، بشریت را در راه پر مخاطره ای که پیش روی اوست رها کند.
شوقی افندی چنین میفرمایند: از جمله محافظه دين اللّه تربيت اطفال است که از اعظم اساس تعاليم الهيّه است پس ابتدا بايد امّهات اطفال شيرخوار را در مهد اخلاق تربيت نمايند زيرا اوّل مربّی امّهاتند تا چون طفل مراهق گردد بجميع خصائل حميده و فضائل پسنديده متّصف و متخلّق شود و همچنين بموجب اوامر الهيّه هر طفلی بايد قرائت و کتابت و اکتساب فنون لازمه مفيده نمايد و همچنين تعلم صنعتی از صنائع اين امور را نهايت اهتمام بايد قصور و فتور در اينخصوص جائز نه ملاحظه بفرمائيد که چقدر زندان و سجون و محلّ عذاب و عقاب از برای نوع بشر حاضر و مهيّا است تا باين وسائط زجريّه نفوس را از ارتکاب جرائم عظيمه منع نمايند و حال آنکه اين زجر و اين عذاب سبب ازدياد سوء اخلاق ميگردد و مطلوب چنانچه بايد و شايد حاصل نشود پس بايد نفوس را از صغر سن چنان تربيت نمود که اکتساب جرائم ننمايند بلکه جميع همّتشان بر اکتساب فضائل باشد و نفس جرم و قصور را اعظم عقوبت شمرند و نفس خطا و عصيان را اعظم از حبس و زندان دانند چه که ميتوان انسان را چنان تربيت نمود که جرم و قصور اگر بکلّی مفقود و معدوم نگردد ولی نادر الوقوع شود باری مقصد اين است که تربيت از اعظم اوامر حضرت احديّت است و تأثيرش تأثير آفتاب در شجر و ثمر. اطفال را بسيار بايد مواظبت و محافظت و تربيت نمود اين است حقيقت و شفقت پدر و مادر والّا علف خودرو گردد و شجره زقّوم شود خير و شرّ نداند و فضائل را از رذايل تميز نتواند مربّای غرور گردد و منفور ربّ غفور لهذا جميع اطفال نورسيدگان باغ محبّت اللّه را کمال مواظبت و تربيت لازم"(12)
* * * * *
یاد داشت ها
(1) از جمله 2 کتاب را میتوان نام برد که هردو مجموعه ای از آثار بهائیست در باره تعلیم و تربیت یکی به نام « مجموعه آثار مبارکه در باره تعلیم و تربیت بهائی» تنظیم شده از طرف دائره مطالعه نصوص و الواح بیت العدل اعظم الهی، مرکز جهانی بهائی اگوست 1976 و دیگری با عنوانی مشابه از طرف محفل روحانی طهران.
(2) ( دریای دانش ص 37 ) اصل بیان مبارک این است: در لوحی از الواح نازل که از جمله علامت بلوغ دنيا آن است که نفسی تحمّل امر سلطنت ننمايد . سلطنت بماند و احدی اقبال نکند که وحده تحمّل آن نمايد .آن ايّام ايّام ظهور عقل است ما بين بريّه . مگر آنکه نفسی لاظهار امراللّه و انتشار دين او حمل اين ثقل عظيم نمايد . و نيکو است حال او که لحبّ اللّه و امره و لوجه اللّه و اظهار دينه خود را باين خطر عظيم اندازدو قبول اين مشقّت و زحمت نمايد. و نیز میفرمایند: قسم بآفتاب صبح عزّ تقديس که ابدا حقّ و احبای اوکه منسوب باويند ناظر بارض و اموال فانيه در او نبوده و نخواهند بود چه اگر مقصود تصرف در ارض بود البته قادر و مقتدر بوده و بکلمهای جميع عالم را تصرف ميفرمود ولکن سلطنت بسلاطين عنايت فرموده و حکمت بمتفرسين و عرفان بعارفين و حب قلوب عباد خود را مخصوص خود مقرر داشته و بدون آن ناظر نبوده و نخواهد بود و اين هم نظر بعنايت کبری است که شايد نفوس فانيه از شئونات ترابيه طاهر و مقدّس شوند و بمقام باقيه که رضوان عزّ احديه است وارد گردند. (مائده آسمانی جلد هفتم ص 80)
(3) وعده صلح جهانی بیانیه بیت العدل اعظم خطاب به اهل عالم اکتبر 1985 تماما مثبت این ادعاست.
(4) تأثیر علم بر اجتماع اثر برتراند راسل.
(5) آیا عقل برای زیستن کافیست اثر شهید مجید کمال الدین بخت آور.
(6) قبلی.
(7) وعده صله جهانی ص 5
(8) اشراقات و چند لوح ديگر ص 123
(9) تربیت بهائی ص 121
(10) کتاب اقدس شماره 4 میفرمایند:اعملوا حدودی حبا لجمالی یعنی احکام مرا بخاطر محبتی که به من دارید عمل کنید.
(11) کلمات مکنونه شماره52
(12) مائده آسمانی جلد ششم ص 45