مرا نجس میدانند

نه! زود قضاوت نکنید. بهیچوجه نمیخواهم بگويم که واقعيت اين نيست و ميگويم كه مرا نجس بدانيد. بسیار دیده ام و باور دارم که بعضی از افراد به حکم دین و اعتقادات و باورهايشان من و امثال مرا نجس میدانند و کاملا هم به ایشان حق میدهم. شاید هم من اگر در شرایط ایشان قرار میگرفتم و در خانواده ای مذهبی و معتقد به دیانت اسلام و معتقد به مراجع تقلید بزرگ میشدم ، همین دیدگاه را میداشتم. من خودم را از نظر ایشان نجس میدانم و این موضوع را میپذیرم و سر جنگ با این موضوع ندارم. با واقعیتها سر جنگ نمیگیرم چرا که میدانم بازنده خواهم بود. میخواهم چند کلامی با افرادیکه مرا نجس میدانند صحبتی داشته باشم. دوست دارم به مصداق توصیه پیامبر عظیم الشان، حضرت محمد(ص) ، به «ما قال» توجه شود و نه به «من قال» (حتی اگر نجس باشد).

 

ابتدا این موضوع را روشن نمایم. به حکم دینم و به عشق مولایم، حداقل هفته ای یکبار به حمام باید بروم، آنهم به حمام دوش دار و نه حمام خزینه ای كه البته یکروز در میان به حمام میروم. ضمنا پاها را در تابستان هر روز و در زمستان هر سه روز یکبار باید بشویم. ناخنها را هم هفته ای یکبار باید بگیرم. موهایم هم نباید از حد گوش تجاوز نماید. خوشبختانه تا بحال بیماری خاصی که ناشی از عدم رعایت بهداشت باشد هم نگرفته ام. میدانم که رعایت بهداشت و پاکیزگی امری واجب و عقلانی است و از طرفی هم میدانم که «نظافت ظاهره هر چند امریست جسمانی ولی تاثیر شدید در روحانیات دارد». مولایم، حضرت بهاءالله، خواسته اند که جوهر لطافت و پاکیزگی در بین مردمان و روی زمین باشیم. ميفرمايند «كونوا عنصر اللطافه بين البريه» من هم در حد خودم برای این موضوع تلاش میکنم.

خود را انسان میدانم. البته میدانم تا درجه ای که جلوه صفات و جمال و کمال خداوندی باشم خیلی فاصله دارم و خیلی باید سعی و کوشش کنم تا به مقام «انسان» برسم و امیدوارم که فضل خداوند در این مسیر مرا یاری و همراهی کند. خود را انسان میدانم چرا که مثل بقیه آنهايي كه نام انسان را بر خود نهاده اند هستم. دست دارم، پا دارم، سر ، گوش، چشم و همه اعضا را دارم. میخوابم، میخندم، راه میروم، صحبت میکنم، فکر میکنم، میرقصم، خطا میکنم، غذا میخورم، دعا میکنم، گریه میکنم، داد میزنم، مریض میشوم، ناله میکنم، شادی و غم را میفهمم، درد را احساس میکنم، از محبت کردن و محبت دیدن لذت میبرم، از بودن در جمع لذت میبرم، از ناراحتی دیگران ناراحت میشوم و از شادیشان هم شاد میشوم، دل میدهم و عشق میورزم و.... خود را در برابر اینهمه نعمت و استعداد که خداوند متعال در وجودم بودیعه گذاشته است مسئول میدانم.

بمانند بسیاری دیگر از همکیشانم و يا بهتر بگويم غير مسلمانان، دوران سختی را پشت سر گذاشته ام. البته اکنون که دو سایت  نقطه نظریگر دوران کودکی و نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشته ام، با خیلی از این مشکلات راحت تر کنار میآیم. دوران کودکی را بخاطر دارم که بخاطر بهایی زاده بودن (و بالتبع آن نجس بودن) از جمع بازی بچه ها طرد میشدم. البته همیشگی نبود ولی بعضی مسائل یکبارش هم کافیست تا اثر خود را برجای بگذارد. کلاس درس را فراموش نمیکنم که وقتی معلم درباره بهایی ها صحبت میکرد و یکسری مسائل عجیب و غریب را مطرح میکرد که با هیچ عقل سلیمی جور در نمی آمد، چطور نگاه همه بچه ها به سوی من جمع میشد و بعضی ها رفتارشان را با من تغییر میدادند. وقتی بچه ها در اشعار بچه گانه شان به مقدسات و افرادیکه من در دنیای کودکانه خودم آنها را دوست داشتم و برایشان احترام قائل بودم توهین میکردند، نمیدانستم چکار باید بکنم. باید آنها را بزنم؟ دعوا کنم؟ من هم به حضرت محمد(ص) و دیگر ائمه اطهار (که آنها را هم دوست داشتم و محترم میدانستم ولی بعضی مواقع برای مقابله به مثل چاره ای جز این وجود ندارد) توهین کنم؟ مسخره شان کنم؟ آری، رفتار غالب در چنین شرایطی معمولا این بود و همین کارها را در مدرسه و در جمع بچه ها یاد میگرفتیم. تنبیه میشدیم، انواع کلمات رکیک را میشنیدیم و بعضی مواقع هم بکار میبردیم، هر روز صبح در صبحگاه برای هزاران انسان و دهها کشور و مملکت و عقیده رجاي مرگ را با صدای بلند آرزو میکردیم، فریاد میزدیم : «مرگ بر ضد ولایت فقیه، مرگ بر امریکا، مرگ بر انگلیس، مرگ بر اسرائیل و ... »، هر سال آدمک شخصیتهای سیاسی منفور را درست میکردیم و و در دنياي كودكانه خودمان آن را به آتش ميكشيديم و شادی میکردیم و شيطنت... . صد هزار مرتبه شکر که جمعه صبحها در کلاس درس اخلاق با استناد به آثار بهایی به ما ياد داده بودند که «نزاع و جدال شان درنده های ارض بوده و اعمال پسنديده شان انسان» و یا «سبب حزن مشوید تا چه رسد به فساد و نزاع» و یا «لسان از برای ذکر خیر است،او را به گفتار زشت میالایید» و یا «از لعن و طعن و ما یتکدر به الانسان اجتناب نمایید». به پشتوانه این تربیت، چیزی نمیگفتیم زیرا که میدانستیم معلم درس اخلاق از اين رفتارهاي ما ناراحت ميشوند و ميگفت كه حضرت بهاءالله این کارها را دوست ندارند و راضی نیستند که ما هم انجام دهیم. بعدها هم این داستان ادامه داشت و هنوز هم دارد. هنوز هم هر از چند گاهی که به منظور صله رحم به منزل یکی از اقوام نزدیک میرویم، کلی زحمت و دردسر برای ایشان درست میکنیم. مجبورند که زمین و فرش را کامل بشویند، استکانها را یا بشکنند و یا بطریقی صحیح غسل بدهند که دیگر نجاست از آنها پاک شده باشد. همکارم در محل کار به فتوای مرجع تقلیدش مراقب بود که دستگیره ها و یا شیرهای خیس را در محل کار لمس نکند و بهیچوجه بغیر از موضوعات کاری با من صحبت نکند و بهیچوجه از دست من خوراکی دریافت نکند و مراقب باشد که این نجاست به او منتقل نشود.

بیشتر درد دل میکنم تا یک بحث علمی و یا دینی و فقهی. نمیدانم که آیا در شرایطی قرار گرفته اید که شما را (خدای ناکرده) تا حد نجس پایین بیاورند؟ حقیرتان کنند؟ زبانزد و انگشت نما نمایند؟ ... تصور نمایید که میخواهید در این شرایط رشد نمایید، شکوفا شوید و استعدادهایتان را پرورش دهید. مسلما احساس خوشایندی نیست. وقتی که متوجه میشوم که در جامعه قرن بیست و یکم، در جامعه حقوق بشری، در مملكتي با اين پشتوانه غني فرهنگي، بسیاری افراد با چه نگاهی به من و امثال من نگاه میکنند، حزن غریبی در وجودم احساس میکنم. مولایم، حضرت بهاءالله در لوح احمد فرموده است که «و ان یمسک الحزن فی سبیلی اوالذله لاجل اسمی، لا تضطرب فتوکل علی الله ربک و رب آبائک الاولین. لان الناس یمشون فی سبل الوهم و لیس لهم من بصر لیعرف الله بعیونهم او یسمعوا نغماته بآذانهم و کذلک اشهدناهم ان انت من الشاهدین. کذلک حالت الظنون بینهم و قلوبهم و تمنعهم عن سبل الله العلی العظیم» مضمون این بیان به فارسی چنین است که میفرمایند: « اگر در راه من حزن بر تو مستولی شد یا بخاطر اسم من دچار ذلت شدی، مضطرب مشو، بر خداوند ، رب خودت رب پدران اولینت توکل کن. چرا که مردم در مسیرهای تاریک وهم حرکت میکنند و ایشان چشم بصيرتي ندارند که خداوند را به چشمان خود بشناسند و نغمات او را به گوشهای خودشان بشنوند... اینچنین ظنون و اوهام بین خودشان و قلبهایشان پرده و حائل شده است و ایشان را از راههاي (قرب) خداوند بلند مرتبه عظیم منع مینماید » تا حدی که بتوانم بر خداوندم توکل میکنم و این رفتارها را هم سعی میکنم که بپذیرم، ببخشم و فراموش كنم و باز هم مهر بورزم.

من به حکم مسلم مراجع عظام که مستند به آیه کریمه «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» (قرآن مجید، توبه 28) میباشد نجس تلقي ميشوم. ظاهرا چند چیز هستند که نجس العینند از جمله: بول، غائط، مني، مردار، خون، سگ وخوك، كافر، شراب،فقّاع، عرق شترنجاستخوار. من بهمراه بسیاری دیگر از اقلیتهای مذهبی و یا بهمراه بسیاری دیگر از غیر مسلمانان (و یا به تعبیر پاره ای از مراجع، غیر شیعیان) مشمول بند «كافر» هستیم. ظاهرا نجس العین هم هستیم و در رسالهء توضيح المسائل نُه مرجع در خصوص کافر آمده است که « آري، كافرنجس العين را اگر با آب وصابون هم كه بشوئيد، باز هم نجس وناپاك وپليد است». حضرت محمد(ص) روحی له الفدا در قرآن مجید اینگونه مقرر فرموده اند و مراجع محترم عظام نیز مصادیق کفر را اینگونه تعیین فرموده اند. اگر چه ديدگاهم از مصاديق كفر با ديدگاه اين عزيزان متفاوت است و كاربرد اين حكم را نيز در دنياي امروزي ديگر مناسب نميدانم ولی حداقل این مسئله را میپذیرم که هموطنانم که اینگونه به من و امثال من نگاه میکنند، توجيهاتي براي اين كارشان دارند و البته قابل احترام، چرا که ریشه در اعتقادات و باورهايشان دارد.

دیدگاه متقابلی در این زمینه از طرف ما وجود ندارد. ما نجس نداریم. به نظافت و پاکیزگی اهمیت میدهیم ولی نه در قالب پاک و نجس و احکام مربوط به آن. آب کر و شرایط حکمی مربوطه را نداریم. باید تمیز و طاهر باشیم و خیلی هم ریزه کاری در این زمینه که چگونه و با چه شرایطی باشد نداریم. حضرت بهاءالله چنین اراده فرموده اند که از ابتدای ظهورشان کلیه اشیاء در بحر طهارت غوطه ور شوند و بدینوسیله حکم نجاست را از همه چیز برداشتند، درست همانگونه که حضرت محمد آنرا در آن زمان به ملاحظاتي و با هدفي مثبت وضع کرده بودند. در مهمترین کتاب دیانت بهایی-کتاب مستطاب اقدس- میفرمایند: «قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهاره فی اول الرضوان». بدینصورت حکم نجاست مرتفع شد و ديگر هيچ چيزي و هيچ انساني از ديدگاه ما بهاييان نجس نيست. از طرفی هم بسیار تشویق و ترغیب و امر شده ایم که با جمیع انسانها در نهایت محبت و مهربانی و برابری برخورد نماییم. میفرمایند: «بشارت دوم، اذن داده شد احزاب عالم با یکدیگر به روح و ریحان معاشرت نمایند عاشروا یا قوم مع الادیان کلها بالروح و الریحان کذلک اشرق نیر الاذن و الاراده من افق سماء امرالله رب العالمین» آیا فکر میکنید که میتوان «وحدت عالم انسانی» را با نگاههای بالا به پایین و یا طبقه بندی شده و با نگاههای جزمی نگر محقق کرد؟ حضرت بهاءالله هدف از ظهور جدید را در بيانات متعدد به عبارات مختلف بيان فرموده‌اند، از جمله مي‌فرمايند: «مقصود اين مظلوم از حمل شدايد و بلايا و انزال آيات و اظهار بينات اخماد نار ضغينه و بغضا بوده كه شايد آفاق افئدهء اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسايش حقيقي فائز گردد.»

به آباء و اجداد ايراني خودم افتخار ميكنم كه در آن عصر توحش و جاهليت حاكم بر عالم، چنين قوانيني را در منشور کورش كبير كه اولین اعلامیه حقوق بشرنامگذاري شده است داشتند. «اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم : كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند .» ( http://www.hoqouq.com/law/article329.html ) چه شد كه اين شكوه و جلال را اينچنين از دست داده ايم؟ حال هم چندين سال است كه عليه ايران،‌اولين كشوري كه منشور حقوق بشر را تدوين كرده بود، هر ساله قطعنامه براي نقض حقوق بشر صادر ميشود و متهم ميشود. هر ساله هم دولت محترم ايران هم بجاي رفع اساسي اين مشكل و پايبندي به قطعنامه ايكه خود آنرا امضاء كرده است، در صدد توجيه و سرپوش گذاشتن و مبارزه مطبوعاتي و تجاهل نسبت به صورت مسئله است!

شهروند عالم هستم. اجرا بیانیه حقوق بشر را در مورد خودم محقق میدانم. حق خود میدانم که قوانین موجود در آن برای من هم رعایت شود. ایران هم جزو امضاء کنندگان و متعهدین این بیانیه است. آمده است :

اعلاميه ي جهاني حقوق بشر

...

ماده اول : تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند . همه داراي عقل و وجدان مي باشند و بايد با يكديگر با روح برادري رفتار كنند .

ماده دوم : 1) هر كس ميتواند بدون هيچ تمايز - خصوصاً از حيث رنگ ، جنس ، نژاد ، مذهب ، عقيده سياسي يا هر عقيده ي ديگر و همچنين مليت و وضع اجتماعي ، ثروت ، ولادت يا هر موقعيت ديگر ، از تمام حقوق و كليه ي آزادي هايي كه در اعلاميه حاضر ذكر شده است بهره مند گردد . 2) به علاوه هيچ تبعيضي به عمل نخواهد آمد كه مبتني بر وضع سياسي ، اداري و قضايي يا بين المللي كشور يا سرزميني كه شخص به آن تعلق دارد . خواه اين كشور مستقل ، تحت قيوميت يا خود مختار بوده و يا حاكميت آن به شكلي محدود شده باشد .

ماده سوم : هر كس حق زندگي ، آزادي و امنيت شخصي دارد .

ماده پنجم : احدي را نمي توان تحت شكنجه يا مجازات يا رفتاري قرار داد كه ظالمانه يا خلاف انسانيت و شئون انساني يا موهن باشد .

ماده ششم : هر كس حق دارد كه شخصيت حقوقي او در همه جا به عنوان يك انسان در مقابل قانون شناخته شود.

ماده هفتم : همه در برابر قانون مساوي هستند و حق دارند بدون تبعيض و بالسويه از حمايت قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضي كه ناقض اعلاميه حاضر باشد و هر تحريكي كه براي اعمال چنين تبعيضي انجام شود از حمايت قانون برخوردار شوند .

ماده هشتم : در برابر اعمالي كه حقوق اساسي فرد را مورد تجاوز قرار دهد و آن حقوق به وسيله ي قانون اساسي و يا قانون ديگري براي او شناخته شده باشد ، هر كس حق رجوع موثر به محاكم ملي صالحه را دارد.

...

http://www.hoqouq.com/law/article.php3?id_article=62

علاوه بر آن بسياري ديگر از بيانيه ها و اعلاميه هاي ديگري هم هستند كه در اين زمينه وجود دارند و من از حمايت آنها محرومم. مثلا : ميثاق بين المللي حذف تمام اشکال تبعيض نژادي ( http://www.hoqouq.com/law/article118.html ) و يا بيانيه حقوق افراد متعلق به اقليتهای ملي نژادی مذهبی و زبانی ( http://www.hoqouq.com/law/article120.html ) و بسياري ديگر كه ديگر ذكر آنها به تطويل كلام مي انجامد.

ایرانیم، قوانین مملکتی را رعایت میکنم. مالیات میپردازم. خدمت سربازی میروم و به دولت خود احترام میگذارم و وفادار به ایران هستم. سعی میکنم در آبادانی ایران بکوشم. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را حامی خود میدانم. ناراحتم از اينكه قانون اساسي چشم خود را بر روي بزرگترين اقليت مذهبي ايران بسته است و به صرف اينكه ديانت ما را ساختگي ميداند، طريق انكار و تجاهل و پوشيده نگاه داشتن ما را پيشه كرده است و بگونه اي برخورد ميكند كه انگار اينها ديگر در ايران نيستند و يا خائن به مملكت خود هستند و ...! هيچ فرد بهايي ديگري هم كه نباشد، من يك بهاييم كه در ايران ساكنم و از نسل انقلابم و تهمت خيانت و جاسوسي و ... هم به من نميچسبد و هيچ پرونده كيفري و حقوقي و جنايي هم ندارم و خود را مستحق اين بندهاي قانون اساسي كشور خود ميدانم :

اصل چهاردهم: به‏ حكم‏ آيه‏ شريفه‏ "لاينهاكم‏ الله‏ عن‏ الذين‏ لم‏ يقاتلوكم‏ في‏ الدين‏ و لم‏ يخرجوكم‏ من‏ دياركم‏ ان‏ تبروهم‏ و تقسطوا اليهم‏ ان‏ الله‏ يحب‏ المقسطين‏" دولت‏ جمهوري‏ اسلامي‏ ايران‏ و مسلمانان‏ موظفند نسبت‏ به‏ افراد غير مسلمان‏ با اخلاق‏ حسنه‏ و قسط و عدل‏ اسلامي‏ عمل‏ نمايند و حقوق‏ انساني‏ آنان‏ را رعايت‏ كنند. اين‏ اصل‏ در حق‏ كساني‏ اعتبار دارد كه‏ بر ضد اسلام‏ و جمهوري‏ اسلامي‏ ايران‏ توطئه‏ و اقدام‏ نكنند.

اصل نوزدهم: مردم‏ ايران‏ از هر قوم‏ و قبيله‏ كه‏ باشند از حقوق‏ مساوي‏ برخوردارند و رنگ‏، نژاد، زبان‏ و مانند اينها سبب‏ امتياز نخواهد بود.

اصل بيستم: همه‏ افراد ملت‏ اعم‏ از زن‏ و مرد يكسان‏ در حمايت‏ قانون‏ قرار دارند و از همه‏ حقوق‏ انساني‏، سياسي‏، اقتصادي‏، اجتماعي‏ و فرهنگي‏ با رعايت‏ و موازين‏ اسلام‏ برخوردارند. 

کلیک کنید... 

انسانم و با يك انسان سخن ميگويم. همه آفريده خداي واحديم. همان اهورامزدا، همان اب آسماني، همان الله ‌و همان خداوندي كه بسياري نامش را نميدانند و در عين انكار آن، باز هم آنرا در وجود خود احساس ميكنند. قانون انساني نانوشته شما كه در قلب خود داريد چه ميگويد؟

با سپاس عطارد