بررسی ادعاهای میسن ریمی 2
کاویان صادق زاده میلانی
در پیش آوردم که حضرت ولی امرالله شوقی افندی از آنجا که جایگزین واجد شرایطی نداشتند که صلاحیت مربوط به ولایت و خصوصیت روحانی الولد سرّ ابیه (فرزندی که جانشین با کفایت پدر باشد) و خصائل اخلاقی ممتاز او را نیز دارا باشد از اعلام جانشین خودداری کرد. خودداری شوقی افندی از نگاشتن وصیت و عدم انتصاب و معرفی عمومی ولی امر دیگری که جایگزین او شود بیانگر این است که اراده او بر آن تعلق گرفته بود که ولی امر دیگری نداشته باشیم. پایان گرفتن سلسلۀ اغصان تعجبی نمی بایست داشته باشد چون در کتاب اقدس نیز این مهم آورده شده بود.[1]
در این سری آیات حضرت بهاالله خاتمه سلسله ولایت اغصان و احتمال تشکیل بیت عدل بدون حضور اغصان را مطرح می کنند و می فرمایند که اگر بین سلسله اغصان و تشکیل بیت عدل فاصله بود آنگاه اوقاف بهائی به دست اهل بهاء، یعنی هیئت ایادیان امر الله سپرده خواهد شد تا تشکیل بیت عدل الهی. با وفات شوقی افندی دقیقاَ همین وضعیت پیش آمد و در فاصلۀ بین فوت شوقی افندی و تاسیس بیت عدل اعظم، هئیات ایادیان امرالله آئین فراگیر بهائی را هدایت کرده و به کشتی نجاتی که بیت عدل باشد رساندند. ولی در آغاز بحث رسیدن به تعریف واژۀ «غصن» یا «اغصان» کلید حل معماست.
واژۀ غصن به عنوان اسم خاص برای فرزندان پسر حضرت بهاءالله و نسل ذکور ایشان در آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء به کار می رود. مثلا می فرماید که:«غصن اکبر چندی قبل به جهت اجرا توجه نموده» در زمان حضرت بهاءالله مشخصاَ اشاره به فرزند بهاءالله میرزا محمد علی دارد و چنین فهمیده می شد.[2] نمونۀ دیگر خود کتاب عهدی است که وصیتنامۀ حضرت بهاءالله است. باز هم کاربرد واژه ها همان است.
مفهوم کلیدی در این است که در هیچ موضعی در نصوص و در الواح مبارک وصایا مصون بودن بیت عدل و توان تشریع آن مرتبط و متصل به حضور یک ولی امر نبوده و نیست. بیت عدل به خودی خود هدایت می شود و تصمیماتش از دید بهائیان بدون خطا و اشتباه است.
ادعای ریمی در ولایت امر بدون پشتوانه و نصّ است. ریاست موقت، و نه مادام العمر، شورای بین المللی بهائی کمترین ربطی به یک توصیه یا وصایت و انتصاب برای میسن ریمی نیست. شورای بین المللی بهائی تشکیلی است که هیچگاه فعال نشد و حضرت ولی امرالله آنرا ساقط اعلام کردند و غیرفعال نگاه داشتند و در عوض به تقویت و انتصاب ایادیان پرداختند و در کنفرانسهای بین قارات ایادیان حاضر بودند و نام و نشانی از شورای بین المللی نبود. اگر انتخاب ریمی به عنوان یک انتصاب برای ولایت بود آنوقت لازم بود که حضرت ولی امر بنابر نصّ الواح وصایا انتصاب را اعلان و ریمی را به عنوان جانشین به بهائیان و هئیت ایادیان معرفی کنند تا مورد تصدیق ایادیان قرار گیرد. هیچکدام از اینها نشد و ادعای ریمی بنای بی بنیان و بی اساسی است که الواح وصایا را زیر پا می گذارد و از متن کتاب اقدس بی اعتنا می گذرد.
اضافه کنم که بنابر نصّ الواح وصایا اگر ولی امر نتواند در جمع بیت عدل حاضر باشد باید یک جایگزین (نائب و وکیلی) معرفی کند تا به جای او حضور یابد. انتخاب حضرت در این مورد حضرت روحیه خانم بودند و نه میسن ریمی.
در مورد تعداد پیروان بهائیان ارتدکس (که واژه ناقضین واژه علمی تر و درستتری برای آنان است) خود چون یک بمب خوشه های به دهها گروه کوچک و بزرگ تقسیم شده اند که نشانگر عدم هدایت و سلب تائید از آنان است. برخی از این گروهها بیشتر مسیحی هستند و شبیه یک کلیسای کوچک محلّی تا جامعۀ مستقل بهائی و هویت بهائی آنان تقریباَ صفر است. برخی از این گروهها، و بخصوص دو گروه رقیب طرفداران مارانجلا و هاروی هنوز هویت بهائی دارند ولی کمرنگتر شده است. این هم بخاطر عدم تائید است. شاخه های ریز جدا شده از ائین الهی مانند ازلی ها و پیروان محمدعلی هنوز هم یکی دوتایی در دنیا هستند ولی بدون تائید و نفثات روح القدس ساقط مانده اند و هویت بهائی ندارند و در جامعه شیعه یا عرب بُر خورده اند. انشعابات پیروان ریمی نیز در همین وضعیت هستند و در نهایت امیدشان به گمراه کردن و اغوای یک یا دو بهائی کم اطلاع و بی ثبات در میثاق و بی مایه در مطالعه الواح وصایا است. تعداد اعضای این گروهها شان که مورد تحقیق شمارشگران بی طرف و متخصصان آمار قرار گرفته است کمتر از آنی است که من ارائه کردم. هسته فعال این گروهها نیز به مراتب کوچکتر است و در طول زمان کمتر شده است.
منظور از غصن در ادبیات حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله کاملاَ واضح است و واژۀ «غصن» همیشه در چارچوب ولایت به یک معنی به کار برده شده است و آنهم فرزند پسری از نسل حضرت بهاءالله است و لا غیر. حال می پرسم آیا ریمی و مارانجلا از فرزندان پسر از نسل بهاءالله هستند یا خیر؟ در دور بهائی (ص 79) حضرت ولی امرالله می فرمایند: «هرگاه ولایت امر از نظم بدیع بهاءالله منتزع شود اساس این امر متزلزل و الی الابد محروم از اصل توارثی می گردد که به فرمودۀ حضرت عبدالبهاء در جمیع شرایع الهی نیز برقرار بوده است.» پس ولایت امر از دین بهائی قابل تفکیک نیست و لی نه هر مدعی ولایت، ولیّ امری که از اصل توارثی برخوردار باشد. و البته این تبیین در قبال مدعیان ریمی و مارانجلا و هاروی (منصوب ریمی) و دیگر رقیبان صدق نمی کند. و در ردّ بیان ناقضین می فرماید که: «و من بعده بکراً بعد بکر یعنی در سلالۀ او» (ص 81). یعنی نسل فرزندان از سلالۀ ولی امر و اغصان که هیچ ربط و نسبی به مدعیان دروغین ندارد. کاربرد واژۀ بکر در اینجا یک نوع تضمین معنی از سوی حضرت عبدالبهاء است که جای شکّ و شبهه ای برای کسی نمی گذارد، گرچه معنی خود اغصان بیانگر این مهم است و نیازی به محکم کاری نبود ولی سستی ناقضین چنین محکم کاری را ایجاب می کرد. و اصل توارثی قابل تاویل و تفسیر نیست و بیان محکم عبدالبهاء و شوقی افندی است: منظور در این کاربرد نسل فیزیکی و پدر به فرزند است و لاغیر.
واژۀ «غصن دیگر» نیز کاربردی آشکار و شفاف دارد. بیان مبارک از الواح وصایا:
«...لهذا اگر ولد بکر ولی امرالله مظهر الولد سرّ ابیه بناشد یعنی از عنصر روحانی او نه و شرف اعراق باحسن اخلاق مجتمع نیست باید غصن دیگر را انتخاب نماید.» معنی بیان واضح است. اگر در ولد بکر (فرزند یکم) خصایل روحانی نبود و نسل فیزیکی یعنی پسر ارشد از صفات روحانی پدر دور و عاری بود آنوقت ولیّ امر باید «غصن» دیگری را انتخاب و تعیین نماید. و این انتخاب باید مورد تایید نه نفر مجمع ایادی قرار گیرد: « و این نه نفر یا بالاتفاق یا باکثریت آراء باید غصن منتخب را که ولیّ امرالله تعیین بعداز خود نماید تصدیق نمایند و این تصدیق باید به نوعی واقع گردد که مصدّق و غیر مصدّق معلوم نشود.» پس غصن دیگر به منزلۀ ادعای دلبخواه مردم نیست. منظور غصن به معنی فرزندی از نسل بهاءالله است. از این رو است که حضرت ولیّ امرالله، ولایت امر اغصان را با پادشاهان مشروطه مقایسه کرده اند. به تکرار اصل توارث توجه کنید: « بعلاوه نفسی که در این ظهور اعظم بر حسب اصل توارث بر کرسی ولایت جالس است...» «غصن دیگر» شرایطی چون انتخاب خود ولی امر الله را نیز شامل می شود که گرچه فرزند ارشد عبدالبهاء نبودند ولی از «اغصان» بودند. به هر حال ختم و پایان سلسلۀ اغصان در کتاب اقدس با شفافیت و آشکاری تام آمده است و مشخص است که پس از ختم رشتۀ اغصان بیت عدل تاسیس و اموردر ید آن تاسیس بزرگ خواهد بود.
چنین نیز شد.
دین بهائی قابل انشقاق و تفرقه نیست. آثار بهائی چنین می گوید و وجود نصّ و انتصاب کتبی و میثاق محکم بین بهائیان و مرکز امر جلوی فرقه فرقه شدن دین را گرفته است. ادعای ریمی در ولایت امر بدون پشتوانه و نصّ است. ریاست موقت، و نه مادام العمر، شورای بین المللی بهائی کمترین ربطی به یک توصیه یا وصایت و انتصاب برای میسن ریمی نیست. یک معرفی هم نیست. یک پیشنهاد هم نیست. شورای بین المللی بهائی تشکیلی است که هرگز فعال نشد و حضرت ولی امرالله آنرا ساقط اعلام کردند و ایشان آنرا عمداً غیرفعال نگاه داشتند تا امر بر کسی مشتبه نشود و در عوض به تقویت و انتصاب ایادیان پرداختند و در کنفرانسهای بین قارات ایادیان حاضر بودند و نام و نشانی از شورای بین المللی نبود. ریمی در موقع حضور هم نمایندۀ شورای بهائی نبود و به عنوان ایادی حاضر می شد. اگر انتخاب ریمی به عنوان یک انتصاب برای ولایت بود آنوقت لازم بود که حضرت ولی امر بنابر نصّ الواح وصایا انتصاب را اعلان و ریمی را به عنوان جانشین به بهائیان عموماً و هیات ایادیان خصوصاً معرفی کنند تا مورد تصدیق ایادیان قرار گیرد. هیچکدام از اینها نشد و ادعای ریمی بنیانی بی بنیان و بی اساسی است که الواح وصایا را نقض می کند و تبیینات محکم شوقی افندی در کتاب «دور بهائی» را زیر پا می گذارد و از متن کتاب اقدس بی اعتنا می گذرد. هر دورۀ انتقالی در دین بهائی دوره ای از امتحان است. میسن ریمی و تنی چند از پیروانش، شوربختانه، از این امتحان سر بلند بیرون نیامدند.
[1] کتاب اقدس بند 42.
[2] اقتدارات 18.
با سپاس از
http://alvahwasaya.blogfa.com/post-7.aspx