چشمه سار گوارا
من زلال چشمه سارم
آب شیرین و گوارا
از دل جان دماوند، آن سپیده سر ، سرافراز
از دل کوه های اورنگ، از جبالِ سبز البرز
سخره سخره، خانه خانه
میکشم ره،
ره فروزم،راه کارم
رَه کَنَم مَن، راه وارم
گاه می چرخم چو گردون گرد باد
گا ه همچون آب سیل افکن، به طوفان های باد
گاه خیزم چون سمندر ها به نار
گاه می پیچم چو مار،
در دل این سر بسر سنگ، بسته راه کوهسار
باز جوشان و خروشان
رهگشايم، رهنوردم
آتشم، آتشفشانم
سد شکن، من سد شکارم
در تلاشم، بی امانم، بی قرارم
تا که از قلب سیه سنگ
تا که از دشتی کویری
تا که از این خار زار خشک بی جان
ره گشایم، پاک مانم
تا به سر تاسر جهان تشنۀ آب
در پیاپی جامهای مهر یزدان
با دو دست بسته ام،
جامی دهم آب
آب شیرین و گوارا، جان فروز جان اَهُورا
از زُلال ِچشمه سار پاکِ ایران،
تا بنوشی شادمانه، خرم و سبزو برومند
تا که در هر جا که هستی
یادی از این تشنگانِ در کنارِ چشمۀ ایران نمائی
پاک مانی
شاد مانی
دست تو در دست ایران
راه را با راه رفتن
در دل این سخره های سخت در هم
ره بسازی
ره نمائی
جامی از این نوشداروی حیاتی را
بکام هر گلو خشکیده در دنیا نمائی
دست تو در دست ایران،
کوششی با یاورانت
در نجات این درخشان کشور پُر زَر نمائی
دوست دار شما ورقا
پنجم تیر ماه 1390