نامه ای از بهاءالله به پادشاه ایران - لوح سلطان

دانش آموزان عزیز ، لوح سلطان از آثار سرنوشت ساز برای کشور ایران و به تبع آن برای همه کشورهائی است که شرایط آنان مشابه کشور ایران است و نیز رفتار حکومت و مردم آن به نوعی روش ایران کنونی است.این اثر که با پیک امینش یعنی جناب بدیع تبدیل به یک افسانه جاویدان حماسی شده است تا ابدیت با تاریخ ایران پیوند خورده و عاقبت ظلم و استبداد را با اتمام حجتی جانانه به تاریخ سپرده است تا آیندگان عبرت بگیرندو راه های بخطا رفته حاکمان قبل را نروند. حضرت بهاءالله در این اثر از شاه ایران خواست تا علما را در طهران جمع کند و هر چه را لازم میداند بخواهد تا حقانیت این آئین به اثبات رسد و اگر ثابت نشد او مجاز است هر کاری را با پیروان این آئین بنماید اما اگر ظاهر شد به دفاع از این مظلومین قیام کند و دیگر تعرضی نکند . اما او لوح را به علما داد و از آنان خواست تا جواب حضرت بهائالله را بدهند آنان نیز از ارئه پاسخ در ماندند و لوح جمال ابها بی پاسخ ماند و نتیجه آن ، آن شد که در تاریخ ایران خوانده اید. مقاله زیر نوشته ای سودمند در این باره است. از آن بهره مند شوید.

نامه ای از بهاءالله به پادشاه ایران - لوح سلطان
۲۵ آذر ۱۳۸۶
در سال 1869 م حضرت بهاءالله ، موسّس آئین بهائی از زندان عکاء درمملکت عثمانی ، نامه ای مفصّل برای ناصرالدین شاه فرستادند که به نام " لوح سلطان " موسوم و مشهور است(1). مدتی بعد این لوح مبارک توسّط یکی از مومنین آن حضرت ، تسلیم سلطان ایران گردید. نوشته زیر ، بخش کوچکی از مطالب متنوّع لوح سلطان را منعکس می نماید.

جلوس ناصرالدین شاه قاجار بر تخت سلطنت ، تقریبا مقارن با ظهور و تولد ادیان بابی و بهایی در ایران است. ناصرالدین شاه ، نزدیک به نیم قرن بر ایران پادشاهی نمود و در این مدّت ، هزاران بابی و بهایی به فرمان و یا اطلاع وی از دم تیغ گذشته و قربانی گردیدند. بدین لحاظ در آثار بهایی از او به عنوان " رئیس الظالمین " (2) یاد شده است. لوح سلطان که در پایان دهه دوم حکومت ناصرالدین شاه نازل شده است در حقیقت ، دادخواهی بهاءالله از سلطان قاجار است که در کمال قدرت نوشته شده است.(3) بدین لحاظ ، عدالت ، یکی از مقولات عمده و محوری لوح سلطان است.

و موضوع این دادخواهی ، اقلیت مذهبی و مظلوم بابی می باشد که بیشترین ستم بر آنان رفته است. دادخواهی از مظلومانی است که البته نه کینه توزبودند و نه انتقام جو. آنان بر اثر نفوذ کلمه الهی ، چنان تربیت شده بودند که جان می دادند ولی قصد جان نمی نمودند (4) و این حقیقتی است که پیروان آئین جدید را ممتاز و متفاوت می دارد.

روشن است که از این جانبازی و سراندازی به سادگی نمی توان گذشت. چه که «همین گذشتن از جان در سبیل محبت رحمن ، گواهی است صادق و شاهدی است ناطق علی ما هم یدّعون. آیا مشاهده شده که عاقل من غیر دلیل و برهان از جان بگذرد و اگر گفته شود این قوم مجنونند ؛ این بسی بعید است . چه که منحصر به یک نفس و دو نفس نبوده . بلکه جمعی کثیر از هر قبیل از کوثر معارف الهی سرمست شده ؛ به مشهد فدا در ره دوست به جان و دل شتافته اند .» (5)

بهاءالله در این لوح مبارک از سلطان ایران می خواهد که با پیروان آئین جدید به مانند بقیه اهالی ، معامله و رفتار نماید :«لیحکم علی هذه الفئه کما یحکم علی ما دونهم» (6)
و نیز :
«طوایف متعدده و ملل مختلفه در ظلّ سلطان مستریحند. یک طایفه هم این قوم باشند. بلکه باید علوّ همّت و سموّ فطرت ملازمان سلطانی به شانی مشاهده شود که در تدبیر آن باشند که جمیع ادیان در سایه سلطان در آیند و مابین کلّ به عدل حکم رانند» (7)

و بدین ترتیب لوح سلطان لزوم احکامی فرا دینی را برای حکومت ایران بیان می دارد و خواستار اصل مساوات و برابری است که ده ها سال بعد در ایران ، مجال ذکر می یابد. در این مورد استدلال بهاءالله از عنوان مذهبی حضرت سلطان یعنی " ظلّ الله " ، مایه می گیرد . پادشاه عادل ، سایه خدا بر روی زمین است (8). آفتاب خداوند بر همه می تابد . پس سایه او هم باید همه را فراگیرد.(9)

توصیه دیگر بهاءالله به ناصرالدین شاه آنست که در امور ، شخصا تحقیق نماید (10) و به گفته آنان که ظاهری آراسته و باطنی کاسته دارند(11) ؛ اتّکا و اکتفا ننماید. (12)پیرو همین موضوع ، بهاءالله از سلطان می خواهد که در مورد آئین جدید به تحقیق پردازد. راه کار بهاءالله ساده است و از ناصرالدین شاه می خواهد که در حضور وی با علمای عصر روبرو گردد و حقانیت خود و شریعت جدید را اثبات نماید :

«ای کاش رای جهان آرای پادشاهی بر آن قرار می گرفت که این عبد با علمای عصر مجتمع می شد و در حضور حضرت سلطان ، اتیان حجت و برهان می نمود» (13)

این پیشنهاد ، دستگاه حکومت و شرع را وارد آزمونی دشوار و چالشی بغرنج نمود(14). بدیهی است که هر دو حالت پذیرش و یا عدم پذیرش این پیشنهاد می توانست موقعیت دیانت جدید را تثبیت نماید. در عین حال شاید تصور شود که ناصرالدین شاه قادر بود نامه بهاءالله را نادیده انگارد و دریافت آنرا انکار نماید. اما بهاءالله قبلا راه را بر او بسته بود . لوح سلطان بواسطه قاصدی مخصوص و جوانی دست از جان شسته ، مستقیما به دست شاه سپرده شده بود تا دیگرهیچ عذر و بهانه ای برای او باقی نماند و به اصطلاح حجت بر وی تمام گردد ... (15)


مآخذ و یادداشتها :
1 – بهاءالله شمس حقیقت ص 380 - لوح سلطان در سال 1868م در ادرنه( تبعیدگاه حضرت بهاءالله در عثمانی ) نازل گردید. لیکن ارسال آن به ایران تا سال 1869م معوّق ماند
.2 - مائده آسمانی جلد 8 ص 54
3– بهاءالله و عصر جدید ص 42 – 41
4- لوح سلطان مندرجه درمجموعه "الواح نازله خطاب به ملوک و روسای ارض " ص 164 " ان تقتلوا فی رضاه لخیر لکم من ان تقتلوا "
5 – همان جا ص 167
6 – همان جا 158
7- همان جا ص 178
8 – مطابق روایتی اسلامی که از حضرت محمد نقل شده است : " السلطان ظل الله فی الارض "
9 – ماخذ 4 ص 166
10 – همان جا ص 174
11 – همان جا ص 172
12 – همان جا ص 165 و 174
13 – همان جا ص 170
14 - «... و فیه اظهرنا الاقتدار علی شان اضطربت ارکان الفجّار» کتاب مبین ، چاپ جدید ص 93
15 – تواریخ بهایی نشان میدهد که لوح سلطان در حضور جمعی از مردان دیگر تسلیم سلطان شده است : تاریخ نبیل زرندی ص 548
منبع:http://www.noghtenazar2.info/content/view/441/141