عشق‌اش را هم محدود کردند

عشق‌اش را هم محدود کردند، تمام آن روزهایی که من آسوده خاطر عاشق شدم

Posted on ۰۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ by شیدا جهان بین

در تمام آن روزها، ماه‌ها و سال‌هایی که من به عنوان یک دخترک مسلمان ایرانی که مذهب‌ام را تنها از مادر و پدرم به ارث برده بودم و از آن چیزی نمی‌دانستم و با تحقیق آن‌را انتخاب نکرده بودم، در آرامش و راحتی در مدرسه‌های شهر تهران درس می‌خواندم و اگر دبیران مدرسه‌ام توهینی به من می‌کردند، پدر و مادرم به راحتی با آن‌ها برخورد می‌کردند و اگر برخورد آن‌ها اشتباه بود، از من و خانواده‌ام معذرت می‌خواستند؛ شاهین در اضطراب این‌که شاید از مدرسه اخراج‌اش کنند درس می‌خواند. تمام آن روزهایی که در کتاب تعلیمات دینی دوران دبستان، راه‌نمایی و دبیرستان مدرسه‌هایی که می‌رفتم از پیامبران‌ دین اسلام نوشته بود و من به اتکای روح پاک دوران کودکی فکر می‌کردم تمام آن‌هایی که در کتاب آمده حقیقت محض است و کوچک‌ترین خللی در آن وارد نمی‌شود؛ شاهین از تمام کتاب‌های تعلیمات دینی و تاریخ ایرانی، بدش می‌آمد و می‌ترسید به آن بخش‌هایی برسد که او و هم‌کیشان را کافر و نجس می‌خواند. تمام آن روزهایی که نمره‌ی بیست در مدرسه حرف اول را می‌زد و من مثل بقیه‌ی هم‌شاگردی‌های‌ام سعی‌‌ام این بود که تمام سوال‌های امتحانی را پاسخ درست دهم تا تحسین معلم‌ام را به همراه داشته باشد؛ شاهین به سوال‌هایی که در مورد بهاییان بود و مجبور بود برای گرفتن نمره‌ی بیست خلاف اعتقادش را بنویسد، به دیده‌ی نفرت می‌نگریست و از آن فرار می‌کرد. بزرگ‌تر که شدیم، در تمام روزهایی که من برای ورود به دانش‌گاه و کنکور درس می‌خواندم با امید به این‌که در آزمون ورودی آن قبول شوم و در رشته‌یی که آن‌را دوست دارم، درس بخوانم، شاهین درس می‌خواند و می‌دانست که یا قبولی دانش‌گاه در کار نیست و یا اگر قبول هم شود، به دلایل واهی از ادامه‌ی تحصیل منع می‌شود. در تمام روزهایی که من می‌توانستم گزینه‌های زیادی برای عاشق شدن داشته باشم و اگر از مردی خوش‌ام آمد به راحتی به خانواده‌اش معرفی شوم و اگر می‌خواستم، می‌توانستم با او ازدواج کنم، شاهین باید عشق‌اش را به دخترانی که از خانواده‌های مذهبی و مسلمان بودند، پنهان می‌کرد و به دختری عاشق می‌شد که خانواده‌اش او را کافر نداند و همین، عشق‌اش را محدود می‌کرد. در تمام روزهایی که من، به عنوان یک مبارز و فعال حقوق بشر در راه آزادی قدم برداشتم، می‌دانستم که اگر بازداشتم کنند به خاطر فعالیت‌ام است، اما شاهین علاوه بر بازداشت به دلیل فعالیت‌های بشردوستانه، نگران تفتیش عقایدی است که پس از بازداشت او به عنوان فردی بهایی، به آن می‌پردازند. زیاد خوانده و نوشته بودم از حقوق بهاییان ایرانی که همواره در حال نقض شدن است، اما این‌که دوستی بهایی در کنارم باشد و با این مذهب زنده‌گی کند و از دردها و تحقیرهایی که از ۲۳ سال پیش تا کنون داشته است، برای‌ام بگوید، تاب و تحمل را از من گرفته است. دوستی که برای‌ام از هراس دوران کودکی‌اش در مورد بازداشت مادر و پدرش بگوید و من اشک بریزم و فقط بگویم شرمنده‌ام از این‌که آن‌هایی که خودشان را مسلمان می‌نامند با کودکی‌ات چنین کردند و دلهره‌ در دل کوچک و پاک‌ات انداختند. مجسم می‌کنم تصویر دوران کودکی‌اش را که با هر ضربی که به روی در خانه‌اش گرفته می‌شد، دل‌اش می‌لرزید که نکند همان‌هایی که او را کافر می‌دانند، به جز لحظه‌های خوب دوران کودکی، این بار خانواده‌اش را هم بگیرند و آتش در خانه‌اش بکارند. از او خواستم که برای‌ام از تحصیلات دانش‌گاهی‌اش بگوید و او گریزی به اوایل انقلاب ۵۷ می‌زند و برای‌ام می‌گوید که «در ماه‌های نخستینی که انقلاب مردم در ایران پیروز شده بود، بهاییان مانند سابق کلاس‌های درس و دانش‌گاه داشتند (دقیقا نمی دانم که آیا در همان ماه های اول هم محروم بودیم یا خیر…) اما پس از چندی توسط عوامل جمهوری اسلامی شناسایی شدند و از برگزاری کلاس‌های‌شان جلوگیری شد تا این‌که بهاییان تصمیم گرفتند کلاس‌های دانش‌گاهی را در خانه‌های خودشان برگزار کنند که در موارد بسیاری، با آن‌ها هم برخورد شد و به جایی رسید که این روزها از سیستم کلاس‌های نیمه وقت به صورت اینترنتی و آن‌لاین و تا حدودی کلاس‌هایی که در خانه تشکیل می‌شود، استفاده می‌کنند و مدارک تحصیلی که از این کلاس‌ها و این دانش‌گاه اینترنتی دریافت می‌کنند در بسیاری از کشورهای دنیا معتبر شناخته می‌شود به جز ایران، به جز ایرانی که ادعای سردمداران‌اش در مورد رعایت حقوق بشر گوش دنیا را کر کرده اما در هر لحظه از زنده‌گی‌شان در حال نقض آن هستند. البته این روش (تحصیلات دانش‌گاهی به صورت آنلاین)، محدودیت‌های خاص خودش را هم دارد مانند این‌که تمام رشته‌های دانش‌گاهی، که در دانش‌گاه‌ها تدریس می‌شود در این کلاس‌ها وجود ندارد و همه‌ی دانش‌جویان به علایق خود نمی‌رسند اما باز هم به‌تر از هیچ است برای جوانانی که آموزش از نیازهای‌شان است.» این‌ها را برای‌ام می‌گوید و همان لحظه‌هایی که در حال تعریف کردن است با خودم فکر می‌کنم که پیش از این، چه ساده به درس و دانش‌گاه نگاه می‌کردم و با خودم می‌گویم مدرکی که من از دانش‌گاه گرفتم کجا و مدرکی که او گرفته کجا. روزهای سرخوشی و عاشق شدن من در دانش‌گاه‌های ایران کجا و هراس برگزاری کلاس‌های مخفیانه کجا.

با نگاهی به موارد زیر:

ماده‌ی ۲ اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر:

هر کس می‌تواند بی‌هیچ‌گونه تمایزی، به‌ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده‌ی سیاسی یا هر عقیده‌ی دیگر، و هم‌چنین منشاء ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همه‌ی آزادی‌های ذکر شده در این اعلامیه برخوردار شود. به‌ علاوه نباید هیچ تبعیضی روا داشته شود که مبتنی بر وضع سیاسی، قضایی یا بین‌المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد، خواه این کشور یا سرزمین مستقل، تحت قیمومیت یا غیرخودمختار باشد، یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.

ماده‌ی ۱۰ اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر:

هر شخص با مساوات کامل حق دارد که دعوایش در دادگاهی مستقل و بی‌طرف، منصفانه و علنی رسیدگی شود و چنین دادگاهی درباره‌ی حقوق و دیونِ وی، یا هر اتهام جزایی که به او زده شده باشد، تصمیم بگیرد.

ماده‌ی ۱۶ اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر:

هر مرد و زنی که به سنِ قانونی رسیده باشند حق دارند بی هیچ محدودیتی از حیث نژاد، ملیت، یا دین با همدیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده بدهند.

ماده‌ی ۱۹ اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر:

هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.

و ماده‌های دیگر اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر می‌توانیم به درستی حقوق نقض شده‌ی بهاییان و مردمی با ادیان دیگر که در ایران اقلیت محسوب می‌شوند را شاهد باشیم. نقض حقوق چنان بی‌رحم و ناعادلانه که آن‌ها را حتا به پای چوبه‌های دار هم هدایت می‌کند و خواب راحت را از چشمان کودکان‌شان می‌گیرد.

در این روزها، که برخورد با هر قشری در ایران شدت گرفته و بی‌مهابا همه‌ی آن‌هایی را که فعالیت دارند بازداشت می‌کنند و برای‌شان حکم‌های تاریخی صادر می‌کنند، دل‌ام بیش‌تر از روزهای دیگر برای شاهین و هم‌کیشان‌اش می‌لرزد که مبادا سردی روزگار گریبان‌اش را بگیرد و به کنج زندان‌های سرزمین‌مان بیافتد و به دست مسلمانان از بین برود و از او تنها یاد و خاطره‌یی نیک باقی ماند. رویای من و همه‌ی آن‌هایی که ایران را برای همه‌ی ایرانیان با هر دین و زبان و کیش و آیینی می‌خواهند رسیدن به آن روزی است که فرزند من و فرزند دوستانی با ادیان دیگر در یک صف باشند و با یک دید به آن‌ها نگاه شود.

شیدا جهان‌بین

http://www.sheidajahanbin.net/1389/02/1132