دموکراسی در ایران به کجا میرود

دموکراسی؛ نوزادی که پیش از تولّد کشته می شود!

 

همانگونه که شرایط جوامع مختلف می توانند متفاوت از یکدیگر باشند(ولزوما نیز همینگونه است) مبحث جامعه شناسی سیاسی در ایران نیز، می تواند سوق فعلی مخصوص به خود را پیشه نماید. لذا با توجّه به مقیاس ها و شاخص های موجود در کشور ایران، به مبحث دموکراسی و موانع ایجاد و تحقّق آن در این جامعه خواهیم پرداخت.

پیش از آنکه به بررسی این مساله، با توجّه به شاخصه های موجود در جامعهء ایران بپردازیم، لازم است تا نگاهی کلّی به پایه های اصلی دموکراسی بیاندازیم:

 

 

پایه های اصلی دموکراسی

پایه های اصلی ایده دموکراسی براساس موازین ناظر بر اعلامیه جهانی حقوق بشردر اصلی ترین خطوط خود عبارت است از:

* برابری حقوق شهروندی بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن.

* ارزش نهادن و پذیرفتن تنوع مذاهب ، فرهنگها، عقیده و ایدئولوژیهای گوناگون، نگرشهای مختلف سیاسی، اجتماعی واقتصادی.

* احترام به حقوق اقوام ورفع تبعیضات قومی و ملی و تضمین حقوق آنان و حضور آنان در عرصه های حکومتی و کلیدی قدرت

* مبارزه با تبعیضات جنسیتی وتلاش برای تساوی حقوق بین زنان و مردان و تضمین حضور زنان در ساختار قدرت و ارگانهای تصمیم گیری

*احترام به حقوق کودکان ونوجوانان.

* تضمین آزادیهای احزاب و تشکلهاو نهادهای مستقل مردمی

* تضمین آزادیهای فردی

* تضمین آزادیهای مطبوعاتی و فرهنگی(1)

 

پس بر این مبنا، می توان نتیجه گرفت که اصولا دموکراسی توام است با همه آزاد اندیشی و از این رو، "مردم" معیار و ملاک تصمیم گیری تلقّی خواهند شد، ولی اینکه چه گروهی و چه طیفی باید عهده دار این مسئولیت گردد، خود موضوع دیگری است که در این مقاله به آن پرداخته نخواهد شد.

 

به نظر بنده موانع تحقّق دموکراسی در ایران را می توان به چند بخش تقسیم نمود:

 

1- موانع تاریخی:

در اینجا باید عنوان نمود که اگر چه کشور ایران دوران با شکوهی را نیز در کارنامهء خود دارد و فردی همچون کوروش کبیر که تورات او را ناجی و فرستادهء خدا می داند، اصلاحات سیاسی بسیاری را موجب گشته است، اما با این وجود هیچگاه  نمی توان این سیستم قدرتمند و در عین حال مردمدار را، یک نظام دموکراتیک یا حتّی شبه دموکراسی بدوی نامید. اگر چه شاخه هایی چون تساهل مذهبی و آزادی عقیده و احترام به فردیت اقوام را دارا می باشد.(2) لذا تاریخ 2500 سالهء سلطنتی ایران، نشان از حرکتی غیر مردمی، و جریانی با پیشینهء مردم گریزی دارد، تا آنکه بخواهد در مسیری رو به رشد، به نقش و جایگاه مردم در ساختار سیاسی جامعه توجّه گردد.

 

2-موانع فرهنگی:

از موانع بزرگ فرهنگی در راه تحقق دموکراسی در ایران، الگوپذیری غیر تطبیقی از غرب بوده است که روشنفکران ما را از واقعیّت موجود در کشور دور می نماید. بر این مبنا، مردم کشور نیز بر مبنای چنین آگاهی کاذبی، مشکلات خود را در ردیف مشکلات غرب قرار داده و راهکارهای تقلیدی از غرب را پیشهء خود می سازند. البته باید اقرار نمود که یکی دیگر از موانع موجود در این زمینه، خود می تواند برخورد شدید وغیر منطقی با الگو پذیری از غرب، و توسط سردمداران کشور تلقّی گردد، و اصولاً افراط و تفریط در این بستر است که باعث می شود، یا دیدگاه های مردم رو به سوی حقیقت ارزش های موجود در غرب حرکت ننماید و یا نگرش های مردم لزوماً باید از همان چیزی که در غرب موجود است، نشأت پذیرند. لذا هیچکدام، به دلیل تک بعد نگری خود، نمی توانند خطّ مشی مناسب و مطمئنی را جهت نزدیکی به دموکراسی(ولو به مانند الگوی غربی آن) در ایران ایجاد نمایند.

 

پس ریشه های اندیشهء پارادوکسیال را حتی در میان برخورد روشنفکران و دستگاه حاکمه نیز می توان مشاهده نمود، که این مساله جز القاء ارزش های نا مفهوم به مردم، منفعت دیگری را به دنبال نخواهد داشت. و از این رو است که حتّی جریان روشنفکری نیز، اگر خارج از محدودهء اصولی و همه جانبه گرای خود ابراز وجود نماید، می تواند به صورت مانعی جهت تحقق دموکراسی در ایران، رخ گشوده و امتیازی را به استبداد طلبان اعطاء نماید.

 

3- موانع اقتصادی: عامل دیگری که بسیار قابل تامّل می باشد، توجّه به نظام اقتصادی تک محصولی کشور است، که بر مبنای فروشِ ذخائر نفتی به حیات خود ادامه می دهد.در برخورد با این نظام تک محصولی، 2 راه کلی وجود دارد:

الف) بمانند  کشورهای عربی که در آن، دولتها پول حاصل از فروش نفت را به جیب مردم ریخته و از این رو آنان را ساکت نگاه داشته، لذا دموکراسی در این کشورها، به دلیل سکوت مطلق مردم(که البته علامت رضاست!) هیچ رنگ و بویی ندارد.

ب) بمانند جامعهء ایران که در آن دولت به انحصار ذخائر نفتی پرداخته و خود را از ملّت جدا نموده و وارد مبحث کسب قدرت شده است. و این مساله را جز در سایهء دستیابی کامل به کمال منافع نفتی تعبیر نمی نماید. لذا مردم ایران، از چنین نفعی به طور قاطع و کامل، دور مانده اند و از این رو مشکلات اقتصادی(به خصوص در چند سال اخیر) آنچنان بر زندگی ایشان فشار آورده است که دیگر توان و زمانی جهت تحصیل آگاهی از موقعیت ها و حتّی حقوق اجتماعی خود را ندارند. لذا دولت با ضعیف نگاه داشتن مردم، خود مانعی جهت تحقق دموکراسی در کشور شده است.

 

4- موانع سیاسی-مذهبی:

دلیل آنکه این دو مورد را در کنار یکدیگر عنوان نمودم، جدایی ناپذیری آنها در دیدگاه حاکمان جامعهء ایران بوده است که خود منجر به ایجاد واژه هایی جدید همچون مذهب سیاسی شده و یا سیاست دینی و... شده است. به سادگی نباید از کنار این مساله گذشت، چرا که بنده با توجه به دلائل ذیل، آن را مهمترین مانع تحقّق نظام دموکراتیک در ایران می دانم. زمانی که زبان سیاست، دین شود، و زمانی که دین از حنجرهء سیاست فریاد گردد، مردم در تقابل با یک معادلهء دو مجهولی قرار می گیرند که نمی دانند در آن باید X  را بر مبنای y   به دست آورند و یا بر عکس. لذا ارزش ها ایهام گرا می شوند و آنچه که ذات و اصل یک ارزش است، در لوای فرع و ظاهر ارزش دیگر معنایی تصنّعی پیدا نموده، و جامعه در این دوگانگی ارزشی، علاوه بر آنکه نمی تواند بر مبنای پایه های اصولی دموکراسی در بالا عمل نماید، بلکه حتّی نمی تواند ارزش های مردم گرای موجود در اندیشه های دینی را نیز جامهء عمل پوشاند. لذا در این میان، تنها دستگاه هایی که نفع می برند، دستگاه حکومتی و دولتی می باشند، که در لباس دموکراسی و مردم سالاری، و با ذات استبداد و دیکتاتوری در سایهء ارزش های پارادوکسیکال مردم جامعهء خویش، با طیب خاطر به حیات خود ادامه می دهند. از این رو حتّی تقرّب به دموکراسی تنها به صورت یک رویا یافت خواهد شد، که در مدینهء فاضلهء قرن های بعد باید به دنبال آن بود. در این شرایط، دولت و حکومت به ایجاد دوگانگی بیشترما بین مردم  دامن زده و هر گروهی را که نشأت گرفته از افکاری روشنگرانه باشد، با جدّیت و شدّت تمام، سرکوب می نمایند، لذا با ضعف و تقلیل روشنفکران، مردم نیز از آنچه که "واقعیّت" می توان نام نهاد، دور مانده، بنابراین حتّی شاخصه های یک نظام دموکراتیک را نیز نمی توانند از معیارهای هر نظام دیگری بازشناسند و این روند، باعث تسلّط هر چه بیشتر دستگاه حاکمه بر مردم و تلقین ایدئولوژی های متناقض نما به جامعهء خود می گردد.

 

 پس آنچه که در این مقاله آورده شد، جملگی نشان از دور بودن جامعهء ایران از پایه های اصلی دموکراسی دارند که در اعلامیه های جهانی حقوق بشر، مکرّراً از آنها یاد می گردد و بر مبنای چنین دیدگاهی است که می توان عنوان نمود، اصلاً در ایران نوزادی به نام دموکراسی متولّد نمی گردد که بخواهد توسّط دستگاه حاکمه، کشته شود!

 

منابع:

1) http://victoriaazad.com/index.php?option=com_content&task=view&id=30&Itemid=33

2)میر احمدی،مهران،جدال دموکراسی با استبداد در ایران، انتشارات فرهنگ دانشجو، صفحهء 14

 

با سپاس از نویسنده و سایت گفتمان

ورقا