در اصل دوازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است:
"دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیرقابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی دارای احترام کامل می باشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاه ها رسمیت دارند و در هر منطقه ای که پیروان هریک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب."
و در اصل سیزدهم آمده است:
"ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته می شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می کنند."
و بالاخره در اصل چهاردهم آمده است:
"به حکم آیهء شریفهء "لاینهیکم الله عن الذین لم یقاتلونکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند."
این سه اصل، مخصوصاً در روزهای اخیر، مباحثات فراوانی را به دنبال داشته و مورد اعتراضات بسیار قرار گرفته است.
مهمترین بحث این است که امروز جمهوری اسلامی به این اصول عمل نمی کند و نه تنها بهائیان را که اقلیتی غیررسمی در ایرانند از حقوق مذکور در اصل چهاردهم محروم ساخته است، بلکه حقوق مسلمانان غیرشیعه را که در اصل دوازدهم مورد تأکید قرار گرفته و حقوق اقلیتهای رسمی مذکور در اصل سیزدهم را هم رعایت نمی نماید.
بحث دیگر آن است که اصل دوازدهم، با قید الی الابد، حق نسلهای آینده را پایمال کرده است و آنان را از حق انتخاب دین خود باز داشته است.
بحث دیگر آن است که ذکر استثناءِ "توطئه و اقدام برضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران" در اصل چهاردهم بسیار مبهم است و هرکسی هر طور بخواهد می تواند آن را تعبیر و تفسیر کند (چنانکه به بسیاری از بهائیان در ضمن بازجوییها گفته شده که نفس وجود شما در این کشور تبلیغ بر علیه نظام است) و همین کاملاً این اصل را بلااثر می کند.
اما بحثی که بیشتر مورد علاقهء من است آن است که چرا اصل سیزدهم اقلیتهای دینی را به زرتشتی و کلیمی و مسیحی محدود کرده است. اگر ملاک این انتخاب ذکر نام این ادیان در قرآن کریم است، نام دین زرتشت به اعتقاد مسلمین در قرآن ذکر نشده است. اگر ملاک تعداد پیروان این اقلیتهاست، پیروان دیانت بهائی در ایران بیش از اقلیتهای مذکور است.
این سؤال مرا بر آن داشت که به تحقیق مختصری دربارهء دین رسمی و اقلیتهای دینی رسمی در کشورهای دیگر جهان بپردازم تا ببینم وضع اقلیتهای دینی در آنها چگونه است. با جستجو در گوگل به ویکیپدیا [1] رسیدم که در آن اسامی کشورهای جهان بر اساس دین رسمی به شرح ذیل فهرست شده بود:
1- کشورهایی که در آنها دیانت رسمی بودایی (یا یکی از فرقه های آن) است: (6 مورد)
بوتان – کامبوج - یکی از جمهوریهای فدراسیون روسیه (کالمیکیا) - سری لانکا – تایلند - تبت (حکومت در تبعید)
2- کشورهایی که در آنها دیانت رسمی یکی از فرقه های مسیحی است: (32 مورد)
آرژانتین – بولیوی – کاستاریکا – السالوادور – لیختنشتاین – مالتا – موناکو – اسلوواکی – چهار تا از کانتونهای سویس – واتیکان - قبرس – جمهوری مولداوی – یونان – فنلاند – فدراسیون روسیه – دانمارک – ایسلند – نروژ – انگلستان – نه کانتون سویس – اسکاتلند
3- کشورهایی که در آنها دیانت رسمی اسلام (یا یکی از فرقه های آن) است: (25 مورد)
افغانستان – بحرین – بنگلادش – برونئی – مصر – عراق – کویت – لیبی – مراکش – عمان – قطر – جمهوری دموکراتیک عربی صحرا – تونس – امارات متحده عربی – یمن – الجزایر – کومور – مالزی – مالدیو – موریتانی – پاکستان – عربستان سعودی – سومالی – اردن – ایران (که فقط در ایران مذهب رسمی شیعه است و در نه مورد مذکور قبل از آن هم مذهب رسمی سنی است)
4- کشورهایی که به صراحت از پذیرش دین رسمی خودداری کرده اند: (30 مورد)
استرالیا – آذربایجان – کانادا – شیلی – کوبا – جمهوری خلق چین – فرانسه – هندوستان – اندونزی – ایرلند – اسرائیل – جامائیکا – ژاپن – کوزوو – لبنان – مکزیک – مونتنگرو – نپال (که تا چندی پیش دین رسمی آن هندو بوده است) – نیوزلند – نیجریه – کره شمالی – رومانی – روسیه (چهار دین رسمی ارتدوکس، یهودی، اسلام و بودایی دارد) – سنگاپور – آفریقای جنوبی – کرهء جنوبی – اسپانیا – ترکیه – ایالات متحده – ونزوئلا – ویتنام
نامی از کشورهای دیگر برده نشده است که احتمالاً به این معناست که موضوع دین رسمی را مسکوت گذاشته اند و بنابراین می توان آنها را جزو گروه چهارم، یعنی کشورهای بدون دین رسمی محسوب کرد. پس از بین [2] 202 (؟) کشور جهان حدود 50 کشور دارای دین رسمی هستند (با حذف کانتونهای سویس که کشور واحدی محسوبند).
اما ویکیپدیا صد در صد مورد اطمینان نیست و به علاوه مایل بودم ببینم در قانون اساسی این کشورها چه نوشته شده است. این بود که به جستجوی قانون اساسی کشورها پرداختم و به سایت بسیار جالب "پیدا کردن قانون اساسی" [3] رسیدم که به کمک آن می توان قانون اساسی اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان را پیدا کرد.
با مراجعه به بعضی قوانین اساسی متوجه شدم که چند مورد اختلاف بین اطلاعات موجود در ویکیپدیا با قانون اساسی بعضی کشورها وجود دارد (مثلاً در قانون اساسی اسلواکی و فنلاند اثری از ذکر دین رسمی ندیدم، و در قانون اساسی سوریه اسلام به عنوان دین رسمی ذکر شده بود) و نمی توان به آن اعتماد کرد، اما در بیشتر موارد مطابقت وجود داشت. به هر حال این کار نیازمند تحقیق مفصلی است (شاید هم قبلاً انجام شده باشد، اما نتوانسته ام آن را پیدا کنم) ولی من فقط بعضی از کشورهای نامبرده در ویکیپدیا و بعضی از کشورهای نام برده نشده در آن را بررسی کردم. اما با همین بررسی مختصر به اطلاعات جالبی برخورد کردم.
در قانون اساسی اندونزی که بیشترین جمعیت مسلمان جهان را دارد آمده بود که کشور بر اساس توحید و یگانگی خداوند قرار دارد و همهء ادیان در آن آزادند.
در هیچیک از قوانین اساسی کشورهایی که دینی را به عنوان دین رسمی خود ذکر کرده بودند از ادیان خاصی به عنوان اقلیتهای رسمی نام برده نشده بود.
در قوانین اساسی همهء کشورهایی که دین رسمی ندارند، آزادی مذهب و برابری پیروان همهء ادیان مورد تأکید قرار گرفته بود.
در قوانین اساسی اکثر کشورهایی که دین رسمی دارند، مثل آرژانتین و سری لانکا و سوریه، برخورداری پیروان سایر ادیان از تمامی حقوق قانونی مورد تأکید قرار گرفته بود.
در قوانین اساسی بعضی از کشورها که دین رسمی آنها اسلام است، مثل عربستان سعودی و یمن، هیچ ذکری از پیروان سایر ادیان نشده بود و این موضوع را کاملاً مسکوت گذاشته بودند.
به نظر می رسد ایران تنها کشوری است که میان اقلیتهای دینی مختلف فرق می گذارد و فقط سه تا از آنها را به عنوان اقلیتهای دینی رسمی نام می برد. چرا؟
پاسخی که به نظر من می رسد آن است که بنیانگذاران جمهوری اسلامی هنگام وضع قانون اساسی کشور به این فکر بودند که چگونه می توانند بهائیان را از حقوق مدنی و انسانی خود محروم سازند، بدون اینکه صریحاً قوانینی برای محدودیت و محرومیت آنان وضع کنند. این نشان می دهد که آنان به خوبی از اهمیت دیانت بهائی و تعداد زیاد پیروان آن در ایران باخبر بودند، اما نمی خواستند به آن اعتراف کنند. و این نشان می دهد که آنان خطر زیادی از جانب پیروان ادیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی حس نمی کردند، اما بهائیان را بسیار خطرناک می دیدند.
نکتهء مهم اینجاست که این خطر آنگونه که ادعا می کنند جنبهء سیاسی و امنیتی نداشته است، زیرا اقدام بر علیه نظام و بر علیه امنیت ملی از جانب هرکسی ممکن است - چه اقلیتهای دینی، چه مسلمانان شیعهء اثنی عشری - پس چرا بهائیان را از حقوقی که در اصل سیزدهم به پیروان ادیان زرتشتی و کلیمی و مسیحی دادند، یعنی انجام مراسم دینی خود در حدود قانون و عمل بر طبق آئین خود در احوال شخصیه و تعلیمات دینی محروم کردند؟ آیا دلیلی جز این هست که از همین مراسم دینی (که هر فرد عادی می تواند آن را اداره کند و نیازی به روحانی و عالم دینی ندارد) و احوال شخصیه (مثل منع تعدد زوجات، وجود حق طلاق برای طرفین) و تعلیمات دینی (مثل تساوی حقوق زن و مرد، تحری حقیقت، تعدیل معیشت) نگران بودند؟
اما امروز کشور ما همان کشوری نیست که این قانون اساسی در آن وضع شد؛ در آن روز مردم ایران با مردم جهان ارتباط اندکی داشتند، نه ماهواره بود و نه اینترنت، پس شاید جمهوری اسلامی با محدود کردن بهائیان می توانست جلوی این افکار مترقی را بگیرد، اما امروز لازم نیست مردم ایران این افکار را از بهائیان بشنوند؛ ارتباطات جهانی به قدری وسیع و نافذ است که هیچ قانون و تدبیری نمی تواند جلوی آن را بگیرد.
آیا بهتر نیست که جمهوری اسلامی نیز این تغییرات بپذیرد و این قوانین را که مایهء اعتراض ایرانیان و جهانیان است و هیچ فایده ای برای نظام ندارد تعدیل نماید؟
[2] http://confinder.richmond.edu
[3] http://confinder.richmond.edu
با تشکر از طوطی دوست ورقا