نامه ها

نامه دختر یکی از اعضای دربند هیات مدیران جامعه‌ بهایی

سعید رضایی (عضو هیات مدیران جامعه‌ی بهایی) به همراه هم‌کاران‌شان در سحرگاه روز 25 اردیبهشت سال جاری توسط مامورین اطلاعات دست‌گیر شدند ، باورش سخت است که ده ماه را بی وجود تو سپری کرد‌ه‌ایم. بدون شوخی‌ها و خنده‌های‌ات، بدون آغوش پر محبت‌ات و بدون صدای گرم‌ات.

وجود تو همیشه خانه را پر از آرامش و امنیت می‌کرد و حال که نیستی تنها منبع آرامش‌مان خاطرات شیرین‌ات است و اطمینان به این که خداوند در همه حال پشتیبان‌ات خواهد بود.

در مدرسه او با من است

در مدرسه او با من است

امسال یه جورایی دلهراه داشتم هم بخاطر اینکه سال آخر بودم و باید حسابی تلاش می کردم که با نمرات خوب قبول بشم و هم بخاطر مسئله دیانتم . من بهائی هستم . در روزهای قبل از بازگشایی مدارس خیلی خبرها شده بود و تحریکاتی که خبر از اقداماتی جدید علیه بهائیان می داد . اما مهمتر اینکه یکی از دوستانم را بعلت بهائی بودن درست در همین دبیرستان خودم ثبت نام نکردند . شکایت به آموزش و پرورش هم جواب نداد. بگذریم از نتایج کنکور سراسری که دیگه شده مثل یک فیلم تکراری که هر سال تکرار میشه.

آزار دانش آموزان بهائي در مدارس بي وقفه ادامه دارد.

آزار دانش آموزان بهائي در مدارس بي وقفه ادامه دارد

من...16 ساله . دانش آموز سال سوم دبیرستان دخترانه در رشته ی تجربی هستم. روز پنجشنبه در حالیکه مجبور بودیم 2 ساعت بیشتر از معمول در مدرسه بمانیم و در کلاس فوق العاده ی عربی شرکت کنیم. معلم عربی که برای اولین بار بود به کلاس ما می آمد،وارد کلاس شد. بدون هیچ مقدمه ای شروع به توهین به اعتقادات بهایی کرد و دانش آموزان را تحریک نمود که اجازه ندهند هیچ بهایی پیشرفت کند . و مرتب هشدار می داد که اگر ما تلاش نکنیم بهایی ها می توانند به مدارج بالا برسند. یکی از دانش آموزان پرسید؟ «چرا بهائیان را اذیت می کنند و اجازه ی تحصیل در دانشگاه را به آنان نمی دهند؟» معلم در ادامه فقط اهانت می کرد

مناجات

دانش آموزان عزیز این داستان واقعی و دل انگیز را که به توصیه حضرت روحیّه خانم جناب فریبرز صهبا آنرا نوشته اند، بخوانید. قلبهای ما به هم نزدیکتر میشوند، بعد هم برای پیشرفت امر مبارک و خوشبختی و آزادی همه انسانها با هم مناجات می خوانیم:

شکسته بال تر از من میان مرغان نیست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است

«در سال‏های اخیر شاید بیش از هزار نفر از دوستان در این جا و آن جا از من پرسیده‏اند آیا خاطرات خود را نوشته‏ای و من خجل جواب داده‏ام، انشاءالله خواهم نوشت. بر حسب تصادف عکسی دیدم از اوّلین بار که در محضر اعضای بیت العدل اعظم از محل ساختمان‏های قوس کرمل بازدید می‏کردیم، چهار نفر از آن عزیزان اکنون در ملکوت ابهی هستند و چهار نفر بازنشسته شده‏اند و چه ایّامی که گذشته است. نشسته‏ام که بنویسم قبل از آن که از این هم دیرتر بشود. آن را مجموعه‏ای از قصه‏ها بدانید و نه بیشتر».

گل گلستان یا پرتو خورشید

تقديم به دانش آموزان عزيزي كه مانند شعاع آفتاب به پهن دشت كره خاكي مي تابند.
علی نخجوانی
گفتند کلامی بگویم و سخنی با یاران افریقای جنوبی که امروز جمعند در این مکان.  در این اندیشه افتادم که دربارهء لوحی سخن بگویم؛ لوحی کوتاه و بسیار مختصر از قلم حضرت عبدالبهاء.  کلام مبارک در این لوح چنین است که می‎فرمایند، رابطهء احبّا با امر الهی دو قسم است.  یک رابطه، رابطهء گل است با گلستان.  رابطهء دیگر ارتباط شعاع خورشید است با خورشید.  بعد ایشان می‌فرمایند که امیدوارم رابطهء شما از قسم ثانی باشد و لوح مبارک به همین جا ختم می‎شود.
به این لوح مبارک فکر می‌کردم و این سؤال برایم مطرح بود که چرا حضرت عبدالبهاء می‌فرمایند که قسم ثانی را بر قسم اوّل ترجیح می‌دهند.

پاسخ برخی ازدانش آموزان بهایی به روزنامه ایران

پاسخ برخی ازدانش آموزان بهایی به روزنامه ایران

فضای یک سویه و تک صدائی حاکم بر مطبوعات ایران دست بهائی ستیزان را به حدی بازگذاشته است که شاید لحظه ای به عواقب سخنان واتهامات خود فکر نکنند. در طول یکصد و شصت سال گذشته بهائی ستیزان هر چه خواسته اند در نشریات و مطبوعاتشان بر علیه بهائیان گفته اند و در مقابل هیچگاه پاسخ بهائیان در هیچیک از مطبوعات ایران منتشر نشد. ( دقت فرمائید که در زمان حکومت پهلوی نیز بهائیان هرگز اجازه نیافتند این اتهامات را پاسخ گویند و اینکه در هیچیک از مطبوعات دوره پهلوی هیچ مطلبی از طرف بهائیان منتشر نشد و کتب بهائی در این دوران اجازه انتشار نیافت دلیلی واضح بر بطلان این ادعاست که بهائیان در دوران پهلوی آزادی کامل داشتند).

بهايي شدم

نامه ای از یک تازه بهائی،

بهايي شدم،
سرگردان بودم.عصيانگر بودم . از وقتي كودكي بودم فراست و تيز هوشي خدادادي داشتم كه خرافات را نمي پذيرفتم. اگر چه مقدس!!! بودند.اگر چه از پيامبرو ائمه و ولايت مطلقه فقيه بود. خدا جو بودم . هر چقدر كه ذهني كنجكاو و جستجوگر داشتم قلبي پر احساس نيز داشتم كه خدا را حس ميكردم. هميشه نيازشو حس ميكردم. ولي نمي دونستم چرا خداوند حكيم اين همه خرافات و تعصب در دينش گذاشته و از طريق نمايندگانش در زمين يعني عمامه به سر ها اونارو به زور اسلحه و شمشير و مجازات مي خواد كه تو كله ما فرو كنه.هميشه سر كلاس ديني و معارف بحث عقلاني داشتم و كلي سوال كه هميشه جوابشون با احاديث داده ميشد . كلام من نيز در برابر اين ها بايد بسته ميشد چون از طرف ائمه و خدا يا نمايندگان ايران خداوند!!!! بود.ولي ذهنم قبول نمي كرد كه خدا اين همه موانع دست و پا گير براي ما گذاشته تا اينجا كه مزرعه آخرت است رو سخت زندگي كنيم تا اون ور بهمون حوري و پري و غلمان بده.عجب معامله اي ميكنه اين خدا !

در مدارس ایران با دانش آموزان بهائی چه میکنند؟

نامه شماره 2
این نامه را یک دانش آموز بهائی در یکی از شهرهای شمال ایران نوشته است :

نامه ای به یک دوست

یک روز در زنگ آخر قرار بود بچه های مدرسه به نماز بروند و من هم چون بهائی هستم نرفتم. یکی از دوستانم از من پرسید: تو چرا برای نماز جماعت نمی آیی؟ من هم گفتم چون دین من اسلام نیست. گفت: پس چه دینی داری؟ گفتم: که من بهائی هستم. آخر زنگ هم با معلم هنرمان(درس) داشتیم. آن پسر به معلم هنر گفت: آقا بهائی یعنی چه؟ معلم جواب داد: بهائی یک فرقه سیاسی است که بر روی خودشان برچسب دین زده اند و آن ها از بد هم بدترند.